RSS
امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین اخبار

برگزاری نشست تحلیلی صنعت فولاد با محوریت فولاد ارفع

پرداخت بیش از ۲۲۷ میلیارد ریال وام قرض الحسنه ازدواج و فرزندآوری

قیمت بیت کوین کجا به کف می‌رسد؟

بانک سپه ۹۹ ساله شد

مردم کدام استان ها بیشترین شاخص فلاکت را دارند؟

پشت سر سکه دولتی چه می‌گویند؟

جدیدترین تمهیدات بانک صادرات برای پشتیبانی از دانش‌بنیان‌ها

بانک شهر عضو متولی ریال دیجیتال شد

چک‌های ۱ میلیارد ریالی به دست برندگان وین‌کارت رسید

تبریک مدیرعامل بانک سپه به مناسبت «روز معلم»

دلایل بازنگری مصوبه جدید بازارگردانی تشریح شد

جمعیت خانه‌ندار‌ها

علی ابدالی سرپرست بانک سینا شد

رفتار مشکوک بانک مرکزی و صدای دیوان محاسبات

پیشرفت جامعه در گرو نظام آموزشی پویا و معلمان فرهیخته و متعهد است

آیین تجلیل از بازنشستگان بیمه آسیا برگزار شد

بانک مرکزی شرط صدور چک را اعلام کرد

برات سپامی به تأمین مالی کسب‌و‌کار‌ها کمک می‌کند

پرداخت عوارض آزادراهی دیگر شرط صدور بیمه‌نامه نیست

حضور اثربخش بانک رفاه کارگران در نمایشگاه ایران اکسپو

تقدیر نخبگان شاهد و ایثارگر از خدمات شرکت بیمه دی

جزئیات قانون جدید بانک مرکزی

پرداخت بدهی دولت به تامین اجتماعی در لایحه بودجه تصویب شد

آشِ شورِ دلار چند نرخی

استراتژی بهینه رشد تولید

از دست نامرئی اسمیت تا دست شفاف برنامه‌ریزی توسعه

فریدون مجلسی
۱۵:۱۷ - ۱۴۰۲/۵/۲۴کد خبر: 354816
ایستانیوز:دیپلمات وقتی دانشجویان درس اقتصاد، خواه در رشته تخصصی اقتصاد و خواه در رشته‌های متصل به آن، به نخستین کلاس درس اقتصاد می‌روند، با نام آدام اسمیت آشنا می‌شوند. در واقع او کسی است که اقتصاد را که از کار، تولید، فروش، پول و ثروت و گردش و چرخش آن در جامعه و جهان حکایت دارد، به صورت علمی درآورد تا پاسخگوی نقش این مسائل در زندگی فردی و اجتماعی و توسعه جوامع و کشف و وضع قوانین حاکم بر این روابط یا مهار آن باشد.
دیپلمات وقتی دانشجویان درس اقتصاد، خواه در رشته تخصصی اقتصاد و خواه در رشته‌های متصل به آن، به نخستین کلاس درس اقتصاد می‌روند، با نام آدام اسمیت آشنا می‌شوند. در واقع او کسی است که اقتصاد را که از کار، تولید، فروش، پول و ثروت و گردش و چرخش آن در جامعه و جهان حکایت دارد، به صورت علمی درآورد تا پاسخگوی نقش این مسائل در زندگی فردی و اجتماعی و توسعه جوامع و کشف و وضع قوانین حاکم بر این روابط یا مهار آن باشد. در اواخر قرن هجدهم که در فرانسه مقدمات انقلاب بزرگ و تاثیر‌گذاری با شعار «آزادی، برابری، برادری» پدید می‌آمد، او کتاب تاریخی خود «ثروت ملل» را نگاشت. این آغاز نگرش علمی به مسائل اقتصادی و بنیان‌گذاری علم اقتصاد بود. معمولا در معرفی آدام اسمیت برخی دیدگاه‌های به‌اصطلاح چپ او را از نظریه‌پردازان نظام سرمایه‌داری مدرن معرفی می‌کنند. به این دیدگاه می‌توان این انتقاد را وارد دانست که مگر در ابتدای کشف جنبه‌های علمی اقتصاد ما دیدگاه‌های متنوع چپ و راست و سوسیالیستی و غیر‌آن هم داشتیم که بخواهیم او را سرسلسله دیدگاه لیبرال بدانیم.
 
او درباره وضعیت حاکم و موجود گردش اقتصادی جامعه بحث و آن را با روش علمی تحلیل می‌کند و تحولات و مهار آن را تابع قوانین خاص قرار می‌دهد. در واقع راهگشای بررسی علمی و بهره‌مندی از آن در زندگی اجتماعی می‌شود. به این ترتیب، مهار آن در اختیار بشر و کارشناسان علمی قرار می‌گیرد که در هر زمان با توجه به شرایط و منافع و مصالح آن زمان برنامه‌ریزی و سیاستگذاری می‌کنند. از این دید می‌توان او را حتی پدر اقتصاد اجتماعی یا سوسیالیستی هم نامید. به‌خصوص اینکه شهرت او به‌عنوان یک فیلسوف اخلاق‌گرا مطرح بوده است و از یاد نبریم که ملاحظات اخلاقی و عدالت‌خواهی است که موجب رعایت جنبه‌های اجتماعی یا نظریه‌های اجتماعی در سیاستگذاری و مدیریت اقتصادی جامعه شده است.
 
در واقع انتساب او به لیبرالیسم اقتصادی در مقایسه با مکاتبی است که در ادامه نگرش علمی او در میان فیلسوفان و اندیشمندان اقتصادی و سیاسی پدید آمده‌اند. مهم‌ترین شهرت برجای‌مانده که حکایت از اندیشه لیبرال او دارد، ماجرای دست نامرئی حاکم بر اقتصاد ملی است؛ دستی نامرئی که تصمیم‌گیرنده است و گردش اقتصادی جامعه را شکل می‌دهد. برای درک بهتر این دیدگاه بهتر است یاد‌آور شویم که کنجکاوی آدام اسمیت درباره مسائل حاکم بر روابط اقتصادی، او را به دیدار دکتر فرانسوا کِنه برد. در واقع نوعی مشابهت فکری او را به این دیدار کشاند؛ زیرا فرانسوا کنه شاید به دلیل درک پزشکی خود از مسائل، چرخش و گردش اقتصادی جامعه را به سیستم گردش خون در بدن تشبیه می‌کرد که عملکرد آن متکی بر روابط اجزای بدن است. در واقع برخی از نظریه‌پردازان اقتصادی، این گردش را مبتنی بر طلا و نقره و برخی همچون فیزیوکرات‌ها آن را متکی بر زمین و تولید می‌انگاشتند، اما شاید نظریه طبیعی فیزیوکراسی دکتر کنه بود که آدام اسمیت را ضمن دیدگاه انتقادی و ناکافی دانستن آن نظریه به تفکرات مندرج در کتاب «بررسی درباره ماهیت و علل ثروت ملل» رهنمون شد؛ کتابی که همزمان با انقلاب و استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶ منتشر شد.
 
ما به تحلیل متن این کتاب که بحثی در تاریخ علم اقتصاد و در حیطه کارشناسان این رشته است نمی‌پردازیم و فقط به این نکته اکتفا می‌کنم که اقتصاد در آن روزگار هنوز بیشتر بر محور تولید و بازرگانی و پول می‌چرخید. موضوع عرضه و تقاضا در تعیین بهای کالاها امری ساده و طبیعی بود.
 
مباحث اجتماعی که مستلزم تحول فرهنگی و اخلاقی بود، در اقتصاد جای کمتری داشت و اگر هم مطرح بود بیشتر جنبه صدقات و کمک فردی را داشت. بازرگانان و تولیدکنندگان که بیشتر کشاورزان و مالکان بودند، به دلخواه خود کشت و برداشت و عرضه می‌کردند یا صنعتگران با توجه به مراجعات و گاه به دلخواه و تصمیم شخصی کالاهایی را می‌ساختند و به فروش می‌رساندند. تصمیم‌گیری البته با نگاه به بازار انجام می‌شد. اگر درآمد حاصل از لوبیا روی واحدی از زمین از کشت گندم بیشتر بود یا اگر سود حاصل از کشت میوه‌های جالیزی در آن زمین از سود حاصل از کشت برنج بیشتر بود، تصمیم به کشت جالیزی یا برعکس می‌گرفتند. یعنی در واقع با درک اهمیت عرضه و تقاضا در تعیین قیمت و سود تولیدکننده، نوع تولید یا کشت خود را با آن تطبیق می‌دادند. در این میان، این بازرگان بود که سنجش بازار و نرخ‌گذاری و در نتیجه تاثیرگذاری بر نوع تولید را بر عهده داشت. در واقع نگاه به این چرخش طبیعی بازار و جبران کمبودها و تعدیل قیمت‌ها در دور بعدی بود که فیزیوکرات‌ها را به دیدگاه طبیعی بودن گردش اقتصادی جامعه برانگیخت و دکتر کنه آن را به سیستم گردش خون تشبیه کرد که حتی در صورت بروز خونریزی با مکانیزم خود ابزارهای تعدیل‌کننده را راه‌اندازی می‌کند.
 
در واقع تاثیر‌گذاری این دیدگاه طبیعی در آدام اسمیت او را به فکر اثر‌گذاری دستی نامرئی در کارگردانی و چرخش اقتصاد و تعیین اولویت‌های تولید و تنظیم عرضه و تقاضا و قیمت‌ها انداخت؛ زیرا تولیدکنندگان و عرضه‌کنندگان در واقع چرتکه در دست خودشان را با تغییرات بازار به‌منظور دستیابی به حد مطلوب سودمندی وفق نمی‌دادند، اما این کار عملا و به صورتی نامرئی انجام می‌شد. البته تنوع و تخصص تولید و عرضه کالا نیز آزادی عمل تولیدکننده و عرضه‌کننده را در تطبیق خودش با نیاز بازار محدود می‌کرد؛ اما در سطح کلان‌تر و به‌طور کلی این مکانیزم کار می‌کرد.
 
این برداشت تحلیلی طبیعی و دست نامرئی و تلاش برای شناخت قواعد تاثیرگذار بر آن، چه در سطح خصوصی یعنی بازار آزاد و مطلوب‌تر کردن سودآوری و چه در سطح عمومی یعنی دولت که برای دریافت مالیات متکی به درآمد بیشتر تولیدکنندگان و بازرگانان بود، در آن نظام متعارف در واقع اندیشمندان اقتصادی را به رعایت اصولی ترغیب می‌کرد که هرگونه مزاحمت و مقید کردن کارِ تولید و تجارت را عملا موجب مزاحمت کسب‌وکار می‌دانست. در واقع زیربنای اقتصاد آزاد یا لیبرالیسم اقتصادی بر همین روال شکل گرفت که اصل مهم و مشهور آن به صورت اصطلاح «laissez faire, laissez passer یا لِسِه فِر، لِسِه پَسِه، یعنی بگذار کارش را بکند و بگذار بگذرد» محور عدم‌دخالت دولت یا مقامات دیگر در جریان طبیعی بازرگانی بود که در نهایت همان‌طور که گفته شد، موجب افزایش درآمد تولیدکننده و عرضه‌کننده و نهایتا موجب کسب مالیات بیشتر از سوی دولت می‌شد. به عبارت دیگر نفع خود دولت نیز به رعایت همین اصل یا شعار یا اصطلاح بستگی داشت.
 
مساله این است که فرهنگ و تمدن بشر و اخلاقیات بشر در حال تحول و توسعه است. تعاون و همیاری و مسوولیت‌های دولت در قبال بردگان و رعایا و سپس اتباع و سرانجام شهروندانش همگام با همین تحول هویتی از بردگی تا شهروندی، حقوق و توقعات و وظایف جدیدی را برعهده دولت‌ها یا کل اجتماع نسبت به اعضای آن یعنی شهروندان خودش یا جوامع مدنی محول می‌کند و افکار و نظرات آنها در تصمیم‌گیری اجتماعی فزونی می‌یابد و توقعات تازه‌ای را از سوی شهروندان برمی‌انگیزد که خودشان را مالک مشاع میهن خود می‌دانند و همچون سهامداران یک‌شرکت بزرگ برای خودشان به‌نسبت سهم خود ادعای منتفع شدن دارند.
 
در واقع بحث در باب مشارکت در این است که تا چه میزان از سهم مشاع در تملک جامعه و تا چه میزان سهم تلاش‌ها و ابتکارها و توانمندی‌های فردی شهروندان است. ایدئولوژی‌ها بر همین مبنا شکل می‌گیرند.
 
برخی مطلقا منکر حقوق فردی می‌شوند و برخی با شدت و تناسب متفاوت میان سهم عمومی جامعه و سهم فردی تلاشگران توازن و تعادلی قائل هستند.
 
در طیف چپ و می‌شود گفت افراطی، مارکسیست‌هایی قرار دارند که به طور کلی منکر حقی به نام مالکیت فردی و توارث‌ هستند و خصوصا مالکیت ابزار تولید را امری مشاع و همگانی می‌دانند. در سمت راست افراطی دیدگاه رشدنیافته لیبرالیسم اولیه قرار دارد که اصولا مالکیت و ثروت و درآمد را حق تلاشگر و مبتکری می‌داند که بر پایه حداکثر یا بیشینه تولید و حداکثر یا بیشینه سود استوار است. همان‌طور که گفتیم، تحولات اندیشه‌های اخلاقی و اجتماعی این فردیت کلاسیک و بی‌توجهی به بهروزی دیگران را نفی می‌کند؛ زیرا بهروزی جامعه ارزشی است که باید به احساس خشنودی همه از جمله تولیدکننده ثروت و سود بیفزاید.
 
از سوی دیگر در طیف چپ دو مساله پدید می‌آید. یکی اینکه ابتکارات و احساس رضایت از کار را که موجب تلاش بیشتر برای تولید ثروت و سود می‌شود نزد فرد مبتکر و کارآفرین از میان می‌برد. همه به حقوق دریافتی دلخوش هستند و از دولت به‌عنوان کارفرمای کل در نقش پدر و مسوول تامین زندگی فرزندان توقع تامین زندگی خود با کار یا بدون کار را دارند.
 
در واقع شکست اقتصادهای کمونیستی در عرصه آزمایشگاهی جهانی، این واقعیت را به اثبات رسانده است. هرچند پیروان آن مسلک مانند همه ایدئولوژی‌های شکست‌خورده، همگی نمونه‌های شکست‌خورده را غیر‌اصیل و غیر‌واقعی می‌پندارند و به دنبال نوع واقعی و اصیل مارکسیسم خودشان هستند.
 
ایراد دیگر، علمی‌انگاری اعتقاداتی است که دو قرن پیش با دیدگاهی تاریخی ابداع شده است و بر مبنای آن خواهان اداره حال و آینده‌ای هستند که شرایط زیستی و علمی و صنعتی آن به کلی با درک آفرینندگان آن نظریات در گذشته فرق می‌کند و در واقع خواهان اجرای نسخه‌های تاریخ گذشته هستند. اما با علمی‌انگاری ایدئولوژی، جایی برای چون و چرا باقی نمی‌ماند؛ زیرا مگر می‌شود علم را انکار کرد! در نتیجه کسانی که در چنان جامعه‌ای دگراندیش باشند ملحد تلقی می‌شوند و برای حفاظت جامعه از نفوذ هرگونه اندیشه انحرافی نظام به‌شدت پلیسی می‌شود. این واقعیت‌ها در عمل از شوروی تا اروپای شرقی و از کره‌شمالی تا حبشه و کوبا و ونزوئلا و موزامبیک امتحان خود را داده و مردود شده‌اند. در واقع در اینگونه اندیشه‌های افراطی ایدئولوژیک دست مسلح به تفنگ جانشین دست نامرئی آدام اسمیت می‌شود و کارآیی آن دست نامرئی را هم سلب می‌کند.
 
در واقع بسیاری از پیروان این‌گونه مکاتب کسانی هستند که از مواجهه با زندگی و بر عهده گرفتن مسوولیت فردی بیمناک هستند یا بیکارانی هستند که فکر می‌کنند اگر دولت تحت عناوین اجتماعی مسوولیت زندگی و خورد و خوراک و پوشاک و مسکن آنان را برعهده بگیرد، نیازی به خسته کردن خودشان ندارند. طبیعی است انباشتن عرصه تولید از چنین روحیه‌ای به توسعه و پیشرفت آن کمک نمی‌کند. ضمن اینکه پلیسی شدن حکومت علمی، در واقع نیازمند سازوکارهای غیر‌مولد پلیسی و صرف‌شدن بخش مهمی از ثروت ملی برای حفظ حاکمیت خودش است.
 
در عمل راه‌حل‌های مورد تایید در جوامع مترقی تلفیقی از مسوولیت اجتماعی و حقوقی مالکانه فردی است که هم اصولی مانند بهداشت عمومی و آموزش و بازنشستگی عمومی را رعایت کند، هم در شرایط اضطرار ارتزاق و مسکن شهروندان را عهده‌دار شود و هم ابتکارهای فردی را ارج نهد و برای کوشندگان بیشتر ارزش بهره‌مندی بیشتری قائل شود تا با ثروت‌سازی بیشتر سهم مالیاتی بیشتری «برای پشتیبانی و کمک به هزینه‌های اجتماعی» برعهده بگیرند. به عبارت دیگر از این دیدگاه، بهره‌مندی مالکانه کوشندگان که از دیدگاه افراطی ضد ارزش تلقی می‌شود، از دیدگاه اعتدالی حتی در مشارکت اجتماعی ارزش محسوب می‌شود.
 
آنچه گفته شد مختصری از ادبیات تحول اقتصادی از تحول نظریه دست نامرئی آدام اسمیت تا دست مسلح ایدئولوژیک و سرانجام دست مرئی و شفاف برنامه‌ریزان متکی به علم اقتصاد امروزی است که با مشارکت‌های اجتماعی در راه تامین رفاه و آسایش و سلامت شهروندان همراه با احترام به ابتکارات و کارآفرینی‌های فردی مولد و پیش‌برنده می‌کوشند ضمن تامین زندگی روزمره انسان‌ها برایشان ارزش‌های فرهنگی و زندگی بامعناتری را تدارک ببینند.
 
چنین افکاری با عقاید متفاوت نسبت به میزان مشارکت مردمی و حدود ابراز ابتکارت و کارآفرینی‌های فردی در جامعه‌ای دموکراتیک می‌تواند به بهترین وجه بهزیستی مردمان خود را تضمین کند و در برخورد با هرگونه نیاز خود را با شرایط زمان اصلاح و تکمیل کند.
 
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
 
» ارسال نظر
نام:
آدرس ایمیل:
متن: *