ایستانیوز:ترامپ تصویر ذهنی مخدوشی از تجارت جهانی دارد و آن را یک بازی کاملا بُرده یا کاملا باخته میبیند که در چارچوب آن باید از اقدامات تنبیهی، تشدید مناقشات و تهدیدهای مختلف استفاده کرد.
داگلاس اروین، استاد اقتصاد در کالج دارتموت و نویسنده کتاب «درگیری بر سر تجارت: تاریخ سیاست تجاری آمریکا»
دونالد ترامپ به عهدش وفادار مانده. او که در جریان کمپین انتخاباتیاش به شدت تجارت آزاد را مورد عتاب قرار میداد، ناسیونالیسم اقتصادی را جزو برنامههای اصلی دولتش قرار داده و امضای آمریکا بر بسیاری از معاهدات قبلی را پس گرفته. برخی از تعرفههایی که او وضع کرده - به خصوص بر فولاد و آلومینیوم- به خود اقتصاد آمریکا لطمه زیادی وارد کرده و باعث شده که دولتهای دیگر در دنیا هم به ابزار مشابهی متوسل بشوند. اقدامات دولت او باعث لطمه شدید به نظام تجاری چندجانبه جهانی شده و اوضاع را به جایی رسانده که کسی فکرش را نمیکرد.
اما این وضع تا کی ادامه خواهد داشت؟ اگر ترامپ در انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا رأی نیاورد و چهره دیگری در سال ۲۰۲۰ میلادی به قدرت برسد، تکلیف سیاستهای حملهوار زمان ترامپ چه خواهد شد؟ احتمالش هست که جانشین او قادر باشد به مسیر سنتی تجارت جهانی برگردد و بخشی از لطمههای واردآمده توسط او را جبران کند. اما این کار از برخی جنبههای دیگر قابل انجام نخواهد بود. حملات ترامپ به سازمان تجارت جهانی و اقدامات دولت او در ساختن توجیه حقوقی برای سیاستهای پروتکشنیستی آمریکا چیزی نیست که به این سادگیها از یاد برود. در خصوص درگیری بزرگ تجاری آمریکا با چین هم واضح است که دولت ترامپ به دنبال درستکردن چیزی نیست، بلکه میخواهد زیر کاسه تجارت بزند و اوضاع را فقط به سود خودش عوض کند. درنتیجه احتمال دارد شرایط به سمتی پیش برود که کشورهای دیگر هم مجبور شوند از بین دو بلوک تجاری رقیب (چین و آمریکا)، یکی را انتخاب کنند.
خطوط حمله
در دو سال آغازین دولت ترامپ، مشخص شد که درگیری سنگینی بین دو جناح در دولت او در جریان است: جناح اول جهانیگراها (مثل گری کوهن، رئیس وقت شورای اقتصاد ملی) و جناح دوم ملیگراها (مشاوران جنجالی ترامپ مثل استیو بنن و پیتر ناوارو) بودند. ترامپ ذاتا به جناح دوم متمایل بود اما جناح اول هم موفق شد کارهایی از پیش ببرد؛ مثلا اینکه جلوی خروج سریع آمریکا از برخی معاهدات تجاری جهانی و نیز اعمال برخی تعرفهها را بگیرد.
اما از اواسط سال ۲۰۱۸ و با خروج جهانیگراها از دولت، مشخص شد که همهچیز به دست ملیگراهای افراطی افتاده. خود ترامپ تصویر ذهنی مخدوشی از تجارت جهانی دارد و آن را یک بازی کاملا بُرده یا کاملا باخته میبیند که در چارچوب آن باید از اقدامات تنبیهی، تشدید مناقشات و تهدیدهای مختلف استفاده کرد. اما تصویر ذهنی او با زمانهای که در آن به سر میبریم تطبیق ندارد.
اصولا روسای جمهور آمریکا در هفتاد سال اخیر گاهی از مسئله تجارت برای تامین اهداف سیاسی و انتخاباتی خود بهره بردهاند. مثلا رونالد ریگان در دورانی که به عنوان بدترین دوران اقتصاد آمریکا از زمان رکود بزرگ شناخته میشد، سیاست محدودیت واردات را در پیش گرفت تا به نفع صنایع داخلی فولاد و خودرو عمل کرده باشد. اما دونالد ترامپ در شرایطی به قدرت رسید که دورانی از رشد اقتصادی خوب، کاهش بیکاری و عدم وجود فشار از سوی صنایع و اتحادیههای کارگری در آن دیده میشد. بنابراین نیاز خاصی به اعمال تعرفه و محدودیتهای تجاری احساس نمیشد. سیاستهای حملهورانه تعرفه تجاری او از این جهت توجیهپذیر نبودند.
مسئله دیگر هم این بود که دولت ترامپ تصویر درستی از واکنش دولتهای دیگر به جنگ تعرفهای در ذهن نداشت. ناوارو مشاور تجاری تندرو ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز در سال ۲۰۱۸ در خصوص تحمیل تعرفههای تجاری گفت: «به نظرم هیچ کشوری در دنیا با ما مقابله به مثل نخواهد کرد، آن هم به این دلیل ساده که ما بزرگترین و پرسودترین بازار در دنیا هستیم.» اما ناوارو ظاهرا یادش رفته بود که مشاوران تندرو در سایر دولتهای جهان هم وجود دارند. نتیجهاش این شد که کانادا، چین، مکزیک و اتحادیه اروپا همگی در مقابل جنگ تجاری آمریکا مقابله به مثل کردند و به خصوص روی صادرات کشاورزی آمریکا تعرفه سنگین بستند. درواقع دولت ترامپ رفاه ۳.۲ میلیون کشاورز آمریکایی را به خطر انداخت تا دل ۱۴۰ هزار کارگر صنعت فولادسازی را به دست بیاورد، یعنی همانهایی در ایالات میدوست آمریکا که به ترامپ رأی داده بودند.
دولتهای دیگر ناگهان گوششان تیز شد که آمریکا هنجارهای نظام تجارت بینالمللی را زیر پا گذاشته و بنابراین اوضاع دیگر مثل سابق نخواهد بود. این وضع به تدریج بدتر و بدتر شد و حتی به مسائلی فراتر از تجارت هم سرریز کرد، به طوری که دولت ترامپ از مکزیک خواست جلوی ورود مهاجران غیرقانونی از مرز مکزیک به آمریکا را بگیرد وگرنه با تعرفههای جدید ۲۵ درصدی مواجه خواهد شد. با این اوصاف، تا وقتی که دولت ترامپ بر سر کار باشد، هیچ دولت دیگری نمیتواند مطمئن باشد که هدف حملات تجاری او قرار نخواهد گرفت.
وقتی آب از سر گذشت
اگر ترامپ فقط همین یک دوره فعلی را رئیسجمهور بماند، دولت بعدی فرصت آن را خواهد داشت که بسیاری از سیاستهای تجاری دولت ترامپ را لغو کند. مثلا دولت جدید میتواند تعرفههای فولاد و آلومینیوم را بردارد، مناسبات آمریکا با شرکای معاهده نفتا را دوباره درست کند و اوضاع با سازمان تجارت جهانی را به حال قبل برگرداند. در این صورت، کشورهای دیگر هم قادر خواهند بود که تعرفههای تحمیلشده به تلافی تعرفههای آمریکا را لغو کنند و اوضاع به نفع کشاورزان خواهد شد.
اما اگر ترامپ دوباره رئیسجمهور شود و همین مسیر ناسیونالیسم اقتصادیاش را ادامه بدهد، افقی از بهبود اوضاع وجود نخواهد داشت و جنگ تجاری عملا به نابودی نظام تجاری بینالمللی منتهی خواهد شد. این ضربهای جبرانناپذیر به اقتصاد جهان است.
اما نکتهای که در خصوص لغو تعرفهها در دولت احتمالی آینده آمریکا باید مورد توجه قرار بگیرد این است که جنگ تجاری با چین را نمیتوان به سادگی دوباره مدیریت کرد. دولت ترامپ کار را با چین به جایی رسانده که تمام امور مربوط به همکاریهای تجاری دوجانبه حالا به عنوان مسئله امنیت ملی شناخته میشوند. بنابراین، عقبکشیدن از آنها بسیار دشوار خواهد بود. حتی اگر دموکراتها هم در انتخابات سال ۲۰۲۰ به پیروزی برسند، احتمال اینکه به ترمیم مناسبات تجاری با چین توجه نشان بدهند بسیار کم است. بسیاری از چهرههای دموکرات با شاخ و شانهکشیدنهای دولت ترامپ علیه چین موافق بودند.
نکته بعدی هم این است که جدایی چین از آمریکا در عرصه تجاری هزینه اقتصادی سنگینی دربر دارد اما دولت ترامپ اصلا این موضوع را به رسمیت نشناخته است. اصولا ترامپ انکار میکند که استراتژیهایش پرهزینه هستند. او میگوید از صد میلیارد دلاری که سالانه از بابت تعرفههای آمریکا علیه چین روانه خزانه آمریکا میشود خشنود است. اما واقعیت این است که این حرف هیچ پایه و اساسی ندارد. شرکتهای امریکایی هزینه تعرفههایی را که چین روی محصولاتشان بسته از جیبشان نمیدهند، بلکه مالیاتدهندگان آمریکایی باید این کار را بکنند. کشاورزان آمریکایی هم که هزینه سنگینی از این بابت دارند میپردازند. خلاصه اینکه مردم آمریکا بی آنکه بخواهند در این تله افتادهاند. دولت ترامپ نیز با در نظر گرفتن دغدغههای اقتصادی به سمت سیاست حرکت نمیکند، بلکه اصولا سیاست خاصی را در پیش میگیرد و چندان به هزینههای آن توجه ندارد. برای آدمی که انتخاب مجددش توسط رأیدهندگان کاملا وابسته به قویبودن اقتصاد است، این قمار سنگینی است.
به صورت کلی، آن نظام تجارت جهانی که خود دولت آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم در شکلگیریاش نقش داشت، مبتنی بر چندجانبهگرایی بود. اما این نظام کاملا جهانی نبود و بیشتر شامل شماری از اقتصادهای غربی و بازارمحور در کنار ژاپن میشد. حتی اتحاد شوروی و تمام اقمار آن هم از این نظام کنار گذاشته شده بودند. این شکاف عملا بیشتر از مسائل سیاسی نشئت گرفته بود؛ چون اقتصادهای بازار و غیربازار با هم تطابق زیادی ندارند. در اقتصاد بازار، شرکتی که ضررده است یا باید خودش را درست کند یا اعلام ورشکستگی کند. اما در سرمایهداری دولتی، شرکتهای دولتی یارانه میگیرند تا تولید را حفظ کنند و فرصتهای شغلی را برای مردم نگه دارند. این شرایط باعث میشود شرکتهای غیردولتی (چه در داخل و چه در خارج) مجبور شوند خود را با اوضاع جدید تطبیق دهند. تحولات دولت ترامپ نشان میدهد که او با عقبنشستن از اصلاحات بازارمحور، دارد جهان را دوباره به همان هنجارهای پیشین ناشی از بلوکهای سیاسی برمیگرداند.
سقوط دیوار برلین و سقوط کمونیسم اصولا باعث باز شدن اروپای شرقی و اتحاد شوروی سابق به سوی بازارهای جهانی شد. اصلاحاتی که دنگ شیائوپینگ برای چین انجام داد نیز کار مشابهی را برای چین صورت داد. اما تنها در یک لحظه در سال ۲۰۰۱ و با پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی بود که بازارهای چین واقعا جهانی شدند. حالا اما ورق دوباره به عقب برگشته و دوران سرمایهداری جهانی احتمالا دارد به پایان میرسد. این وضع بیشک میراث دولت ترامپ است و حالا باید دید در انتخابات سال ۲۰۲۰ چقدر این میراث ادامه پیدا خواهد کرد./آینده نگر/ منبع: فارن افرز