ایستانیوز:درباب پیشبینیهای سیاسی، الگوهای مختلفی وجود دارد. شاید سادهترین آنها الگوی ربط اقتصاد به انتخابات باشد. اگر اوضاع اقتصادی خوب باشد، احتمالش زیاد است که آن رئیس جمهوری که بر سر کار است دوباره رای بیاورد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بازارهای مالی(ایستانیوز)،بسیاری از صاحبنظرانی که قبلا درباره انتخابات آمریکا نظر میدادند بعد از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات سال ۲۰۱۶ بسیار محتاط شدهاند و این احتیاط قابل درک هم هست. اما مجموعه شرایطی که در آمریکا به وجود آمده اتفاقا زمین همواری است برای آن که تئوریها و فرضیههای زیادی در آن امتحان شود و همه در پیشبینی ماهرتر شوند. هرکس از این راه کنار بکشد دیگر نمیتواند به آن برگردد.
واقعیت این است که نیاز به پیشبینی همچنان به شدت در ما موجود است. ذهن انسان طوری طراحی شده که بیثباتی به شدت اذیتش میکند. به همین خاطر همواره به دنبال این است که آینده را پیشبینی کند. پیشبینی درواقع دارد یک نیاز عمیق بشری را برآورده میکند. اگر دانشگاهیون و صاحبنظران از روشهای مختلف برای پیشبینی و تبیین آینده استفاده نکنند، بازارها به دست کسانی میافتد که هیچ اصولی ندارند و این بیثباتیها را بیشتر میکند. هرچه پیشبینیهای ما کمتر و فکرنشدهتر باشد، وضعیت مبهمتری به وجود میآید و این فقط یک نتیجه دارد: دنیا را سختتر میتوانیم بفهمیم. برای رهایی از این وضع، باید از ایرادهای پیشبینیهای قبلیمان درس بگیریم.
درباب پیشبینیهای سیاسی، الگوهای مختلفی وجود دارد. شاید سادهترین آنها الگوی ربط اقتصاد به انتخابات باشد. اگر اوضاع اقتصادی خوب باشد، احتمالش زیاد است که آن رئیس جمهوری که بر سر کار است دوباره رای بیاورد. مثلا الگوی نان و صلح که توسط داگلاس هیبز مطرح شد به این اشاره دارد که هرچه رشد اقتصادی بالاتر باشد (نان)، حزبی که بر سر کار است راحتتر رای میآورد و هرچه صلح کمتر باشد (جنگی توسط دولت شروع شده باشد)، آن حزب برای رایآوردن دردسر بیشتری خواهد داشت.
اما الگوهای متعارفی که ما میشناختیم در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا درست از آب درنیامدند. واقعیت هم این است که الگوها نقشه درستی برای دنیا نیستند و فقط میتوانند برخی پیچیدگیهای دنیا را برای ما سادهتر کنند. انتخابات به صورت مشخص یکی از زمینههای دشوار برای پیشبینی است. به این دلیل که انتخابات با فاصله برگزار میشوند و همواره مشکل کمبود اطلاعات درموردشان وجود دارد و عوامل بیرونی متاثر بر آنها هم خیلی زیادند.
یادگیری از اشتباهات در پیشبینیها
وقتی یک الگوی پیشبینی نتیجه اشتباهی به دست میدهد باید چه کار کرد؟ یک متخصص پیشبینی در چنین شرایطی چند مسئله را در نظر میگیرد:
اول: مسئله خاصی رخ نداده. این الگو ایرادهایی دارد ولی قرار نیست کنار بگذاریمش.
دوم: این الگو را میتوان بهبود بخشید. اشتباهی که در پیشبینی رخ داده دارد همین را نشان میدهد.
سوم: الان اوضاع فرق دارد. فرضیهای که قبلا وجود داشته باید تغییر کند.
به انتخابات سال ۲۰۱۶ برگردیم. اوضاع رشد اقتصادی آمریکا در این زمان بد نبود و بنابراین حزبی که بر سر کار بود (دموکرات) میتوانست بر سر کار بماند. اما این طور نشد. این یعنی عاملِ «زمان تغییر فرا رسیده» برای بخش زیادی از رایدهندگان اهمیت یافته بود و باید متغیرهای مربوط به آن بررسی میشد. اما شاید نکته دیگری هم مطرح باشد. شاید اقتصاد به اندازه قبل برای رایدهندگان آمریکایی اهمیت ندارد. شاید ارزیابیها درباره اقتصاد آن قدر در آمریکا به نظرات حزبی وابسته است که موضوع را در نگاه رایدهندگان مخدوش میکند. در چنین شرایطی به الگوی جدیدی نیاز است.
اصولا یکی از چالشهای بزرگ در راه پیشبینیهای سیاسی (و پیشبینیهای علوم اجتماعی به صورت کلی) این است که آنها را باید به شکل نظارهای بررسی کرد. این حوزه از علوم، فضای کنترلشده (مثل تزریق یک دارو به موش آزمایشگاهی و بررسی نتیجه آن) ندارد. بلکه در این حوزهها با تعدادی مورد (مثل انتخابات ریاست جمهوری) و تعدادی متغیر (مثل رشد اقتصادی) مواجه هستیم که ممکن است آنها را با پیامدهای مختلفی مرتبط کنیم.
درباب مسئلهای مثل انتخابات آمریکا نیاز به پیشبینی وجود دارد اما هر پیشبینی پراکندهای به درد نمیخورد. اینجا به چیزی نیاز داریم که مکانیسم زیرین و مهمی را که جهان در این برهه خاص دارد بر مبنای آن عمل میکند برایمان روشن کند. بر این مبنا، پیشبینی مسئولانه آن چیزی است که قابل تعمیم و توضیح باشد. پیشبینی غیرمسئولانه آن چیزی است که صرفا بر احساسات تصادفی تاکید کرده و روندهای زیرین را نمیتواند توضیح دهد. پیشبینیهای غیرمسئولانه نمیتوانند چیزی به سواد و افق سیاسی و اجتماعی اضافه کنند و بنابراین تستکردن آنها هم فایدهای ندارد.