ایستانیوز:چه نوع سیاستگذاریای در حوزه مبارزه با فقر باید در پیش گرفت؟ طرح این پرسش بهانهای است تا این مقاله نوشته شود. در پاسخ به این پرسش آمده است سیاستگذاری عمومی اقداماتی را حمایت و تبلیغ میکند که ارزش تشویق و حمایت را دارند و جلوی اقدامات بینتیجه و فاقد اثرگذاری را میگیرد. ادامه این مقاله را بخوانید.
هر سیاستی فرضیههایی پیرامون رفتار انسان مطرح میسازد. سیاستگذاری عمومی اقداماتی را حمایت و تبلیغ میکند که ارزش تشویق و حمایت را دارند و جلوی اقدامات بینتیجه و فاقد اثرگذاری را میگیرد. یکی از اصولی که در علم اقتصاد مورد پذیرش و مبنای سیاستگذاری است این تصور است که رفتار انسان برآمده از انتخاب «عقلایی» است: افراد به دقت انتخابهای خود را سبک و سنگین میکنند، تمامی اطلاعات موجود را مدنظر قرار میدهند و برمبنای آن تصمیم میگیرند. سیاستهای برخاسته از این دیدگاه بر تغییر هزینه و فایده اقدامات فردی تمرکز میکنند و البته در بسیاری از حوزهها نیز اثربخشی آنها اثبات شده است.
با اینهمه، در دهههای اخیر تحقیقات پیرامون فرایندهای تصمیمگیری، تردیدهایی جدی در مورد انتخابهای افراد برمبنای شیوههای مزبور به وجود آورده است. در عمل بسیاری از تفکرات ما بهطور خودکار و برپایه آنچه که به سهولت به ذهن خطور میکند و تفکر حساب شده که در آن ما ارزش تمامی انتخابهای موجود را سبک و سنگین کنیم، چندان رایج نیست. ما بسیاری از اوقات از میانبرهای ذهنی استفاده میکنیم بنابراین تغییرات جزئی در چارچوب کلانی که تصمیمگیری ساخته و پرداخته میشود، میتواند تأثیری بسیار زیاد بر رفتار داشته باشد. از این رو است که بسیاری از سیاستها که نمونههای آن در ایران فراوان است، به واسطه مفروض داشتن فرضیه انتخاب عقلایی و عدم توجه به الگوهای ذهنی مخاطبان سیاست به شکست کشیده شدهاند. سیاستهای جدید که برپایه درک واقعیتری از نحوه تفکر و رفتار مردم شکل میگیرند، امیدواریهای بسیاری را موجب شدهاند، به ویژه در پرداختن به برخی از دشوارترین چالشهایِ پیشِ روی توسعه، همچون افزایش بهرهوری، توقف چرخه فقر از نسلی به نسلی دیگر و برداشتن گامهایی در جهت حل معضل تغییرات آب و هوایی.
در دهههای میانی قرن بیستم، با هدف کمک به بهبود هدایت هواپیما از سوی خلبانان، برخی ابزارهای پروازی و موتوری بسط و توسعه یافتند. اما در دهه 1980، پیشرفتهای متعدد فنی و اطلاعات بیشتر، تأثیری مغایر و متضاد با هدفِ مورد نظرِ طراحان به دنبال داشت: کابین هواپیما تبدیل به محیطی بیش از پیش پیچیده شد و درصد اشتباه خلبانها افزایش یافت. برای حل مشکل به سراغ کارشناسان حوزه طراحی عوامل انسانی رفتند، حوزهای چندرشتهای مبتنی بر این ایده محوری که تصمیمگیری، محصول تعامل ذهن و شرایط است. کابین هواپیما با دقت بسیار به اینکه اطلاعات چگونه بستهبندی و عرضه میشوند، بازطراحی شد، آنگونه که مناسب بدن انسان و قابلیتهای شناختی آن باشد. در مقایسه با چند دهه پیش، کابین خلبان این روزها ابزارها و دستگاههای کمتری دارد، چرا که طراحی ابزارهای موجود در کابین به درکی عمیقتر از فرایندهای شناختی انسان مبتنی است.
مثال فوق جانمایه بحث را در خود دارد؛ در واقع بازطراحی عرضه اطلاعات به عامل انسانی که تفکر او به جای یک چارچوب مبتنی بر محاسبات عقلاییِ صِرف، مبتنی بر الگوها و باورهای ذهنی است و تحت تأثیر شرایط اجتماعی از میانبرهای ذهنی برای تصمیمگیری استفاده میکند میتواند به تصمیمات او شکل دهد. در واقع میتوان سیاستها را مبتنی بر شناخت عمیقتر و درک کاملتر از تصمیمگیری انسانی چنان طراحی کرد که دستیابی به اهداف سادهتر امکانپذیر شود.
این نوع سیاستگذاری میتواند به طور ویژه در سیاستهای معطوف به کاهش فقر نمود و بروز یابد. فقر نهتنها کمبود منابع مادی بلکه نقصان در زمینهای است که تصمیمات در آن گرفته میشود. افرادی که هر روز باید انرژی فکری زیادی را صرفاً برای اطمینان از دسترسی به نیازهایی مانند غذا و آب آشامیدنی تمیز صرف کنند، انرژی چندانی برای مشورت و تفکر سنجیده ندارند و در قیاس با کسانی که در منطقهای زندگی میکنند که از زیرساختهای خوب و نهادهای مناسب برخوردارند، نمیتوانند بر سرمایهگذاری در کار یا رفتن به جلسات انجمن مدرسه تمرکز کنند. در نتیجه، افراد فقیر ممکن است مجبور به تکیه بیشتر بر تصمیمگیری خودکار باشند تا کسانی که درگیر فقر نیستند.
تجربه سیاستگذاری مقابله با فقر در جهان مملو از مثالهای ملموسی است که چگونه تغییر طراحی سیاست توانسته است نتایج عملکرد سیاستگذاری را بهبود بخشد:
نیشکرکاران هند معمولاً درآمدشان را سالی یک بار، در زمان برداشت محصول، دریافت میکنند. تفاوت درآمدی چشمگیر مابینِ پیش از برداشت محصول و پس از آن، بر تصمیمگیری مالی آنها اثر میگذارد. درست قبل از برداشت، به احتمال زیاد این نیشکرکاران قرض یا وامی گرفتهاند و بخشی از اموال منقول خود را گرو گذاشتهاند. سیاست توسعه ممکن است به دنبال تغییر زمان تصمیمگیریهای حیاتی از دورههای زمانی باشد. یک مثال تغییر زمان تصمیمگیری پیرامون ثبتنام در مدرسه به زمانی است که درآمدها بالاتر است. همین تغییر زمان میتواند نرخ ثبتنام در مدارس برای کودکان قشر مزبور را به شکلی چشمگیر افزایش دهد و در نتیجه از تداوم نسلی فقر جلوگیری کند.
فشار زیاد و انگیزش ناکافی در سالهای اولیه زندگی، میتواند تا حدود زیادی بر آینده افراد مؤثر باشد. معضل انگیزش ناکافی در کودکان، نگرانی خاصی برای کشورهای کمدرآمد محسوب میشود. یک مطالعه پیرامون الگوهای مراقبت از کودکان در 28 کشور در حال توسعه نشان میدهد که مراقبت اجتماعی -احساسی چندان بهواسطه سطح توسعه بیشتر نمیشود. در مقابل، برمبنای شاخصهای توسعه انسانی سازمان ملل متحد، میزان انگیزش شناختی که مادران میدهند، در کشورهایی با اقتصاد، بهداشت و آموزش ضعیف، بهطور نظاممندی پایین است. در این مطالعه، سطح انگیزش شناختی بهوسیله تعداد دفعاتی که یک مراقب کتاب میخواند، داستان میگوید و در نامگذاری، شمارش یا نقاشی با کودک درگیر میشود، محاسبه شده است. هنگامی که انگیزش شناختی در میان نوزادان پایین است، آنها تعاملات زبانی اندک و کمتر پیچیدهای دارند که این مسئله میتواند سبب شود تا آنها با سهولت کمتری با زبان ارتباط برقرار کنند و در نتیجه مانع موفقیت تحصیلی آیندهشان شود. یک مطالعه 20 ساله در جامائیکا نشان میدهد که انگیزش در دوران اولیه کودکی تأثیر زیادی در موفقیت بزرگسالان در بازر کار دارد. کارکنان بخش سلامت جامعه، به صورت هفتگی از منازل بازدید میکنند و به مادران آموزش میدهند که چگونه با کودکانشان بازی و ارتباط برقرار کنند که سیر تکاملی شناختی و احساسی را توسعه دهند. کودکانی که بهطور تصادفی انتخاب شدند تا در این برنامه مشارکت کنند، در دوران بزرگسالی 25 درصد بیشتر نسبت به کسانی که در گروه کنترل در این برنامه شرکت نکرده بودند، صاحب مهارتهای شناختی و احساسی بودند. این درصد برای پرکردن شکاف درآمدی با افرادی که فقیر نیستند، کافی به نظر میرسد.
تصمیمگیری مالی مناسب دشوار است. این امر نیازمند آن است که افراد ارزش زمانی پول را بفهمند، بر سود و زیان منصفانه تمرکز کنند، در مقابل وسوسه مصرف بیش از حد مقاومت کنند و از تعلل و تنبلی جلوگیری کنند. بینشهای اخیر اجتماعی و رفتاری بر این دشواریها تمرکز کرده و همزمان راههایی برای سیاستگذاران جهت کمک به افراد برای اتخاذ تصمیماتی که به منافعشان کمک کند و آنها را به هدفهایشان برساند، گشودهاند. بدهیهای مصرفکنندگان اغلب ناشی از تفکر ناخودآگاه و خودکار است که افراد به افزایش بسیار زیاد مصرف بهواسطه گرفتن وام، خیلی بیشتر فکر میکنند تا افت شدید مصرف در زمانی که بخواهند این وام را پس بدهند. انواع خاصی از مقررات مالی میتواند به مصرفکنندگان کمک کند تا تصمیماتشان را در مورد گرفتن وام در چارچوبی گستردهتر اتخاذ کنند که بیشتر چشماندازهای مصرف فوری را در بر میگیرد. تحقیقی میدانی در مورد جمعیت کمدرآمد در مکزیک نشان میدهد که چگونه محدودیتها در توان و ظرفیت ممکن است پردازش اطلاعات مالی توسط افراد را محدود کند. از افراد کمدرآمد مکزیکوسیتی دعوت شد تا بهترین وام خرید کالای یکسالة 10 هزار پزویی (معادل 800 دلار امریکا) را از یک لیست از وامهای خرید کالا مشابه آنچه که به صورت محلی در دسترس است انتخاب کنند. افراد میتوانستند اگر کمهزینهترین وام خرید کالا را شناسایی میکردند جایزه بگیرند. تنها 39 درصد از افراد توانستند ارزانترین وام خرید کالا را که از طریق کتابچه طراحیشده از جانب بانک به همه مشتریان ارائه شده بود، شناسایی کنند. اما بخش بسیار بیشتری (68 درصد) از افراد توانستند ارزانترین وام خرید کالا را با استفاده از یک صفحه خلاصه کاربرپسند که توسط دفتر مالی مصرفکنندگان مکزیک طراحی شده بود، شناسایی کنند.
آب آکنده از باکتری یکی از عوامل اصلی بیماری در بین کودکان است و میتواند به آسیبهای جسمی و شناختی طولانیمدت منجر شود. فقدان دسترسی به آب سالم به عنوان یک معضل تشخیص داده شده و یکی از ابعاد فقر محسوب میشود. در کنیا برنامهای برای بهبود زیرساخت منابع آب خانوارها اجرا شد. چشمههای آب مستعد عفونت و آلودگیهایی مانند مدفوع از محیط پیرامون بود. برای کاهش آلودگی، روی چشمهها با سیمان پوشانده شد تا آب به جای اینکه از روی زمین جاری شود، از لولهای بالاتر از سطح زمین جریان پیدا کند. با اینکه این تمهید به طرز قابلتوجهی کیفیت آب در منبع را افزایش داد، تنها اندکی از تأثیرات آلودگی بر کیفیت آب مصرفی در خانهها کاست، زیرا آب در حین حمل یا ذخیرهسازی، دوباره به راحتی آلوده میشد. بنابراین مشکل به این ترتیب دوباره تعریف شد: خانوارها آب خود را به اندازه کافی در خانه تصفیه نمیکنند. تکرار یکی دیگر از آزمایشها نشان داد که فراهم ساختن امکان تحویل رایگان کلر در منزل یا کوپنهای تخفیف که بتوان با آنها در مغازههای محلی خرید انجام داد، بدواً استقبال عمومی بالایی از محصول تصفیه آب را همراه داشت، اما نتوانست نتایج پایداری ایجاد کند. مردم وقتی از چشمه به خانه برمیگشتند، باید آب خود را کلر میزدند و وقتی موجودی اولیه کلرشان تمام میشد، باید به مغازه میرفتند تا کلر بخرند. این نتایج از تشخیص دیگری حکایت داشت که: خانوارها نمیتوانند در بلندمدت به تصفیه آب ادامه دهند. این امر به طراحی دستگاه کلرزنی رایگان در نزدیکی منابع آب منتهی شد که تصفیه آب را امری مهم (دستگاه نقش یادآور بهجا را هنگامی که مردم به آب فکر میکردند ایفا میکرد) و بیدردسر (لزومی به رفتن به مغازه نبود و فرآیند همزدن کلر و گذشت زمان برای اثربخشی کلر، در حین قدم زدن به سوی خانه، خودبهخود انجام میشد) ساخت. همچنین تصفیه آب را کاری همگانی ساخت که هرکس که در موقع کلرزنی آب سر چشمه بود، میتوانست شاهد فرایند کلرزنی باشد و این امر امکان بازتقویت اجتماعی استفاده از تصفیه آب را فراهم میساخت. این دستگاههای کلرزنی به لحاظ قیمتی کارآمدترین روش برای افزایش تصفیه آب و اجتناب از بیماریهای اسهالی شدند.
نمونههای فوق به خوبی نشان میدهند که چگونه تغییر در طراحی سیاستها میتواند نتایج را بهبود بخشد. اتخاذ یک چشمانداز اجتماعی و روانشناختی ابزارهای سیاستگذاران را وسعت میبخشد و برخی تصمیمگیریهای ساده میتواند به افراد کمک کند تا انتخابهایی انجام دهند که بهتر منافع آنها را برآورده سازد. از جمله استفاده از یادآوریکنندهها ابزار جدیدی برای کمک به افراد است تا برنامههایشان را به موقع پیش ببرند؛ تمهیدات الزامآور میتواند به افراد کمک کند تا شیوه و روال معینی را در پیش بگیرند و انگیزههای اجتماعی میتواند در این حوزه بسیار مؤثر باشد. مثلاً آگاهی افراد از اینکه در مقایسه با همسایگان خود چقدر انرژی مصرف میکنند، متوسط میزان مصرف را کاهش میدهد. روایتهای آموزشی سرگرمکننده میتواند انتخابهای کلیدی توسعه را هدایت کند و پیامهای انگیزشی و الهامبخش میتواند سرمایهگذاری والدین در آموزش فرزندانشان و عملکرد مدارس آنان را افزایش دهد.
قدر مسلم بسیاری از سیاستهایی که در ایران دنبال میشوند، از بنیانهای شناختی لازم برخوردار نیستند و بنابراین نمیتوانند مؤثر باشند. سیاستهایی که در کشور در حوزه فقرزدایی اتفاق میافتد منحصر به پرداخت مستمری یا پرداخت تسهیلاتی برای ایجاد شغل است. براساس بحث فوق میتوان گفت که طراحی خاصی در این سیاستها قابل مشاهده نیست. منوط کردن پرداخت مستمریها به برخی اقدامات خاص که میتواند نسلهای بعدی خانوارهای فقیر را از فقر خارج کند، سادهترین عملکرد در این زمینه است. استفاده از یادآوریها و در نظر داشتن سیاستهایی فعال که برای اقشار خاص جامعه مورد توجه قرار میگیرد، در کنار برنامههای اجتماعی که مشارکت اقشار هدف را در جامعه افزایش دهد و انگیزه تحرک بیشتر را به آنها تزریق کند از جمله موضوعات دیگری است که میتواند به عنوان بخشی از سیاستها مورد توجه باشد.