ایستانیوز:قصه امروز دنیا قصهای جهانی با رهبران منطقهای است. روزگاری بود که تعادل قدرت در جهان آن قدر وضوح داشت که تفسیر رخدادها را سادهتر کند. اما در دنیای امروز، نقش قدرتهای بزرگ جهانی تغییر کرده و مناقشات محلی و ظاهرا کماهمیت دارند مسیرهای آینده قدرت در جهان را پیش میبرند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بازارهای مالی(ایستانیوز)،با درک این مناقشات محلی و منطقهای درواقع میفهمیم که بازیهای بزرگ قدرت در دنیا از کجا کلید خوردند، چطور خود را نشان دادند، چطور ادامه یافتند و چطور روی بازیهای بزرگتر تاثیر گذاشتند. ممکن است نظام بینالمللی به این مناقشات بیاعتنا باشد یا به شدت رویشان کلید کرده باشد؛ اما هیچ یک از این دو حالت از اهمیت آنها کم نمیکند.
درواقع قصه جهان امروز قصه ابرقدرتهایی است که کمکم پیشوند اَبَر از اول آنها افتاده است.
از یک سو آمریکا قرار دارد که یکجانبهگرایی، بیتوجهی به متحدان سنتی و بیعلاقگی به پذیرفتن تبعات تصمیمهای خودش را برای همه به نمایش گذاشته. از سوی دیگر چین قرار دارد که پس از صبر و تحمل بسیار، از نفوذ فزاینده خودش مطمئن شده اما عجلهای برای رسیدن به اهدافش ندارد. چین نبردهای خودش را انتخاب میکند، روی اولویتهای خاصی مثل دریای چین جنوبی تمرکز میکند و به مجادله با آمریکا ادامه میدهد. از یک سوی دیگر هم روسیه قرار گرفته که برخلاف چین اصلا صبور نیست و میخواهد پیش از آن که وقت از دست برود، از قدرتش استفاده کند. مسکو تلاش کرده در سیاست خارجیاش از روش تبدیل بحران به فرصت استفاده کند و خود را شریکی قابل اطمینانتر از قدرتهای غربی نشان بدهد. روسیه از برخی متحدانش با گسیل نیروی نظامی حمایت میکند و در برخی کشورهای دیگر مثلا در آفریقای جنوب صحرا به شیوههای نوینتری در حال افزایش نفوذ خود است.
از نظر این قدرتها، پیشگیری از بروز مناقشات و یا حل و فصل آنها اهمیت چندانی ندارد. آنها میخواهند بدانند هر یک از مناقشات منطقهای و جهانی تا چه حد به پیشبرد منافعشان کمک میکند یا در این راه مانع میسازد. آنها میخواهند بدانند رقبایشان را در هر یک از این مناقشات چطور میتوانند به دام بیندازند. نمونه یک رقیب بهدامافتاده را میتوان در اروپا جستوجو کرد؛ جایی که آن قدر دچار شکافهای داخلی و ناهماهنگی میان رهبرانش شده که قدرتهای جهانی دیگر علاقهای به بازیدادنش در معادلات بزرگ ندارند.
اما در دنیایی که مناقشات محلی و منطقهای اینقدر اهمیت داشته باشند، تبعات ژئوپلیتیک آنها هم بیشتر و حتی ویرانگر میشود. اطمینان بیش از اندازه به کمک و حمایت خارجی میتواند محاسبات رهبران محلی را به شدت خراب کند و آنها را به موقعیتهای باخت-باخت بکشاند و این وضعی است که مثلا در لیبی مشاهده شده. قدرتهای خارجی از جمله آمریکا، روسیه و ترکیه هرکدام با اهداف متفاوتی حمایتهای خاصی را برای رهبران محلی فراهم میکنند که شرایط را در این کشور هر روز پیچیدهتر از گذشته میکند. از آن سو هم مناقشه سوریه- که در این فهرست قرار ندارد- مثل جهان کوچکی بوده که همه این روندهای جهانی و بازیگران بیشمارش را نشان داده است.
کشور دیگری که واقعیت حمایت متحدانی مثل آمریکا را تازه دارد به وضوح میبیند، عربستان سعودی است که ابتدا با چک سفیدی که دولت ترامپ به دستش داده بود، داشت در منطقه زورآزمایی میکرد اما حملات علیه منافع عربستان در منطقه و عدم واکنش امریکا نسبت به آنها این نکته را برای عربستان سعودی روشن کرد که شاید با مناقشه یمن و رویارویی با ایران، زیادی خودش را در معرض خطر قرار داده و بنابراین احتمال دارد که در آینده دنبال کاهش تنش با ایران هم بیفتد.
در این میان یک روند مهم دیگر در سطح جهان دارد خودش را نشان میدهد و آن هم اعتراضاتی است که کشورهایی از آمریکای لاتین گرفته تا آسیا و آفریقا را فرا گرفته است. این پدیده حالا دارد حکومتهای چپ و راست، نظامهای دموکراسی و غیردموکراسی و دولتهای ثروتمند و غیرثروتمند را تحت تاثیر قرار میدهد. عده زیادی از معترضان در این کشورها درسشان را از تجربه مشابه در کشورهای دیگر گرفتهاند و شعله خشونت را پایین کشیدهاند. اما نخبگان سیاسی و نظامی در این کشورها هم در نوع خودشان درس گرفتهاند و برخوردهای مختلفی با مسئله اعتراضات دارند. حتی نتیجه اعتراضات هم در نقاط مختلف جهان خیلی با هم فرق داشته. در کشوری مثل سودان، اعتراضات باعث شد عمر البشیر سقوط کند اما در یک کشور دیگر در شمال آفریقا یعنی در الجزایر، هدف مشخصی از اعتراضات محقق نشد.
نتیجه بررسی این روندهای جهانی- آن هم در حالی که تازه وارد سال جدید میلادی شدهایم- شاید واقعیتی ساده باشد: اینکه جذب متحدان و امید بستن به حمایت آنها حد و حدودی دارد و این قضیه را باید با معیارهای زمینی مورد قضاوت قرار داد. واقعگرایی در این حال و اوضاع یک امتیاز بزرگ است.
در سال ۲۰۲۰ این مناقشات و تبعات آنها را دنبال کنید.
لیبی
وضعیت لیبی سالهاست که وخیم شده اما در ماههای آینده این وضع حتی بدتر هم خواهد شد، چون گروههای رقیب داخلی به شکل فزایندهای روی کمک نظامی خارجی حساب باز کردهاند و این مسئله به شدت تعادل قدرت در این کشور بیثبات را بیشتر به هم زده است. بعد از سقوط حکومت قذافی در سال ۲۰۱۱، لیبی شرایط بیثباتتری نسبت به گذشته را تجربه کرده و خطر خشونت همیشه بالاست. دستاندازی به منابع نفت کشور هدف تمام گروههای نظامی است، درگیریهای قومی در کشور با شدت ادامه دارد و داعش نیز همچنان در خاک لیبی فعال است. همچنین کشاکش قدرت بین بازیگران مهمی مثل ژنرال حفتر (فرمانده گروه موسوم به ارتش ملی لیبی در شرق کشور) و دولت وفاق ملی (به ریاست فائز السراج در غرب کشور و به پایتختی طرابلس) وارد مرحله جدیدی شده است. از یک سو عربستان سعودی، مصر، روسیه و امارات متحده عربی حامی نیروهای حفتر هستند و از سوی دیگر، ترکیه و قطر از نیروهای دولت وفاق ملی به رهبری السراج حمایت میکنند. ترکیه حتی میخواهد نیروهای شبهنظامی رادیکال حاضر در سوریه را برای جنگ به لیبی ببرد و گفته میشود برخی افسران ترک هم به دولت وفاق مشاوره میدهند. پهپادها و هواپیماهای اماراتی را هم میتوان در لیبی مشاهده کرد و آمریکا هم موضعش را دائم تغییر میدهد. این پیچیدگی باعث شده که خطر هر لحظه در لیبی تازه باشد. این شرایط ممکن است به جنگی نیابتی و تمامعیار در مدیترانه بدل شود.
در این میان، اروپا و سازمان ملل متحد بسیار ضعیف عمل کردهاند و مثلا اروپا فقط به فکر مقابله با سیل آوارگان به سمت مرزهایش بوده. به نظر میرسد تا زمانی که نیروهای خارجی به مسلحکردن متحدان خود در خاک لیبی ادامه میدهند، راهی به سوی صلح وجود نخواهد داشت. افق آینده لیبی در سال ۲۰۲۰ تیره و تار است و ممکن است بنبستی ویرانگر در انتظار این کشور باشد.
ونزوئلا
ونزوئلا سالی را پشت سر گذاشت که در رسانهها حرف از یک دولت جدید در این کشور زده میشد، آن هم در حالی که دولت نیکلاس مادورو همچنان بر سر کار بود. ونزوئلا از یک سو با تحریم منطقهای از سوی متحدان آمریکا مثل برزیل و کلمبیا مواجه بود و از سوی دیگر، یک رهبر خودخوانده به نام خوان گوایدو با حمایت آمریکا سعی داشت خود را به قدرت برساند. در همین میان، مردم با فقر و تورم شدید و کاهش خدمات عمومی دولتی دست و پنجه نرم میکردند.
به نظر میرسد که مخالفان و رقبای مادورو، قدرت دولت او و وفاداری نیروهای مسلح کشور به او را دست کم گرفته بودند. این کشور نفتی تحت تحریمهای سنگین قرار داشته اما طبقه پایین جامعه ونزوئلا همچنان به گروههای اپوزیسیون بیاعتماد ماندند. یکی از روزنههای نجات دولت ونزوئلا فروش طلا و ارز بود که مشکلاتی را حل کرد اما وضع وخیم اقتصادی به هر حال باعث مهاجرت ۴.۵ میلیون ونزوئلایی از کشور شد.
یک معضل دیگر ونزوئلا نیز این بود که در مناطق مرزی، گروههای شبهنظامی و به خصوص کلمبیاییها فعالیت میکردند و همچنان هم تهدیدی بزرگ علیه ونزوئلا به شمار میروند. این دو کشور مرزی بسیار طولانی دارند و به رغم وجود سابقه خشونت در این منطقه، همچنان از مذاکره با یکدیگر خودداری میکنند.
حالا پرسشی که درباره وضعیت ونزوئلا در سال ۲۰۲۰ مطرح میشود این است که آیا پیچیدگی داخلی اوضاع در این کشور و دور بودن موضع آمریکا از واقعیت ونزوئلا باز هم بحران را در این کشور عمیقتر خواهد کرد؟ تنها راهی که برای برونرفت از بحران وجود دارد احتمالا این است که اپوزیسیون از درخواست خود برای کنارهگیری مادورو از قدرت دست بردارد و در مقابل، دولت راه برگزاری انتخابات پارلمانی تحت نظارت بینالمللی در سال ۲۰۲۰ را فراهم کند. بقیه مسیر باید از آنجا پیگیری شود.
کشمیر
سالها بود که کشمیر از رادار توجه بینالمللی خارج شده بود؛ تا اینکه درگیری بر سر آن در سال ۲۰۱۹ دوباره این بحران را به صدر اخبار آورد. هند و پاکستان هر دو این منطقه هیمالیایی را جزو خاک خود میدانند و از زمان جنگ هند و پاکستان در سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸ بارها خشونت در خط کنترل حائل بین دو کشور رخ داده است. این بار علاوه بر خشونتهای دو طرف که نزدیک بود یک جنگ دیگر را رقم بزند، دولت هند اقدامی رادیکال نیز انجام داد و وضعیت نیمهخودمختار ایالت کشمیر را که طبق قانون از ۷۲ سال پیش و از زمان جدایی هند و پاکستان ادامه داشت لغو کرد. ایالت مسلماننشین کشمیر با این ترتیب تحت کنترل دولت مرکزی هند قرار گرفت که خودش یک دولت هندوی افراطی است. این دولت علاوه بر اقدام غیرقانونیاش، هزاران نیروی نظامی جدید را برای مقابله با اعتراض کشمیریها به این ایالت فرستاد، رهبران کشمیری را بازداشت کرد و اینترنت و هر نوع ارتباط مخابراتی دیگر از داخل این ایالت را در تابستان امسال قطع کرد. این قطعی و فشارهای دیگر هنوز هم در کشمیر ادامه دارد و به نظر میرسد که دولت نارندرا مودی برنامه مشخصی برای رفع تنشها هم ندارد. از آنجا که بسیاری از کشورهای غربی و آمریکا و اسرائیل نیز هند را متحد خود میدانند، وضعیت کشمیر از لحاظ بینالمللی به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. اما خطر بزرگ در آینده کشمیر این است که اقدامات افراطی دولت هند باعث شود گروههای شبهنظامی در کشمیر قدرت بگیرند و تنشهای خشونتآمیز بالا بگیرد. حتی احتمالش هست که این وضع باعث جنگ مجددی بین دو قدرت هستهای هند و پاکستان شود.
آمریکا و کره شمالی
روزهای ۲۰۱۷ که در آن دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا و کیم جونگ اون رهبر کره شمالی با تهدید و توهین با هم صحبت میکردند در سال ۲۰۱۹ تکرار نشد اما تنشهای بین دو کشور تقریبا همچنان باقی است. پس از روزهای پرخطر سال ۲۰۱۷، روزهای آرامتری در مناسبات آمریکا و کره شمالی در سالهای ۲۰۱۸ و اوایل ۲۰۱۹ مشاهده شد. آمریکا مانورهای نظامیاش با کره جنوبی را معلق کرد و کره شمالی هم آزمایشهای هستهای و موشکهای دوربردش را متوقف کرد. حتی ظرف دو سال، ترامپ و کیم دوبار با هم دیدار کردند که اولی فقط وعدهای برای مذاکرات در آینده بود و در دومی هم هیچ نتیجهای به دست نیامد.
از آن زمان به بعد، فضای دیپلماتیک بین دو کشور دوباره تیره شده است. کیم در سال ۲۰۱۹ ضربالاجلی برای آمریکا تعیین کرد که زودتر برنامهای برای توافق حاصل شود. اما در نهایت وقتی نمایندگان دو کشور در اکتبر در سوئد با هم دیدار کردند صحبتهایشان به هیچ جا نرسید.
گاهی از یک دیدار مجدد بین ترامپ و کیم سخن به میان میآید اما اگر این دو تا این حد برای مذاکره ناآمادهاند، چه بهتر که دیداری بین آنها برگزار نشود. در این میان، کره شمالی برخی آزمایشهای موشکی خود را از سر گرفته تا به اهرمی سیاسی برای فشار بر آمریکا برسد. اما از ظواهر امر این طور برمیآید که در سال ۲۰۲۰ هم امید چندانی برای حصول توافق واقعی بین دو کشور وجود ندارد.
با این وجود، هر دو کشور باید به این فکر کنند که در صورت شکست دیپلماسی چه میشود. اگر تحریمهای آمریکا و تهدیدهای کره شمالی افزایش یابد، وضعیت تنشهای منطقهای در شبهجزیره کره بدتر میشود. بنابراین بهتر است که هر دو کشور در سال ۲۰۲۰ به دنبال حصول توافق باشند و از نمایشهای سیاسی و تحریکآمیز دوری کنند.
یمن
هزینه انسانی وحشتناک بحران یمن آن قدر بالا بوده که خیلیها را تازه از غفلت در این خصوص بیرون آورده. این بحران به صورت مستقیم باعث مرگ صد هزار نفر در یمن شده و کشوری را که قبلا هم با مسئله فقر درگیر بود، به قحطی و بحرانهای شدید انسانی کشانده.
در سال ۲۰۲۰ احتمال ضعیفی از خاموششدن جنگ در یمن وجود دارد و امیدها در این خصوص چندان بالا نیست. اگر قرار باشد این احتمال قوت بگیرد، باید نیروهای محلی، منطقهای و بینالمللی مختلف پای میز مذاکره بنشینند. این مسئله با توجه به حملات هوایی عربستان سعودی و واکنش حوثیها کار آسانی نیست؛ هرچند که ناظران خوشبین میگویند شاید سازمان ملل در سال ۲۰۲۰ بتواند روند سیاسی آتشبس و صلح را پیش ببرد. به هر حال کاهش خشونت در یمن در ماههای پایانی سال ۲۰۱۹ هیچ تضمینی مبنی بر عدم تشدید درگیریها در سال ۲۰۲۰ نیست.
آمریکا، ایران، اسرائیل و خلیج فارس
تنشها بین ایران و آمریکا در سال ۲۰۱۹ به شدت بالا رفت و احتمالا در سال ۲۰۲۰ بیشتر هم خواهد شد. خروج آمریکا از توافق هستهای با ایران هزینههای سنگینی به بار آورد، اما آن نتیجه دیپلماتیک و آن آشفتگی داخلی که آمریکا برای ایران میخواست به دست نیامد. به جایش ایران برنامه هستهای خود را از سر گرفت و زور منطقهایاش را بیشتر به نمایش گذاشت. تنش بین ایران و اسرائیل نیز همچنان بالاست و اگر شرایط فعلی ادامه پیدا کند، رویارویی سنگینتری بین آنها رخ خواهد داد.
تهران که مدتی سیاست «صبر شدید» را اجرا میکرد حالا به سیاست «مقاومت شدید» روی آورده و این نتیجه تلاشهای آمریکا برای محدود کردن فروش نفت ایران بوده است. هر چه ایران در برنامههای هستهای و منطقهای خود بیشتر پیش برود ممکن است آمریکا و اسرائیل دست به اقدام جدیدی بزنند.
زنجیره حوادثی که در سال ۲۰۱۹ در خلیج فارس رخ داد نشان داد که بنبست در مورد ایران تا چه حد میتواند در منطقه سرریز کند. همچنین حملات نظامی اسرائیل و آمریکا به اهداف مرتبط با ایران در سوریه و لبنان و همین طور در عراق، یک جبهه پرخطر جدید را باز کرده که هر لحظه به عمد یا به تصادف ممکن است منفجر شود.
برخی کشورهای منطقه که پیشتر به آتش تنشها اضافه میکردند، در سال ۲۰۱۹ خواهان کاهش تنش با ایران هم شدند اما تا زمانی که بیاعتمادی بین این کشورهای حوزه خلیج فارس و ایران برقرار باشد، هر یک منتظر گامبرداشتنِ طرف دیگر خواهند ماند. اما از آنجا که تحریمها دولت و مردم ایران را تحت فشار گذاشته، به نظر میرسد که زمان زیادی در اختیار هیچ یک از طرفین نباشد.
افغانستان
تعداد افرادی که در افغانستان در جریان درگیریها و حملات مختلف کشته میشوند بیشتر از هر مناقشه حال حاضر دیگری در دنیاست. اما احتمالش هست که در سال جدید میلادی پنجرهای برای تغییر در اوضاع افغانستان باز شود و روند مذاکرات صلح در این کشور جدی شود.
در دو سال اخیر، سطح خون و خونریزی در افغانستان بالا رفته. حملات جداگانه از سوی طالبان و داعش در شهرها و روستاهای مختلفی در این کشور انجام گرفته و البته شاید تعداد کشتهها در مناطق روستایی کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. حملات هوایی واشینگتن اکثر اوقات غیرنظامیان را هم قربانی میکند.
در گیر و دار این خشونتها انتخابات ریاست جمهوری هم مهرماه در افغانستان برگزار شد و نتایج اولیه انتخابات حاکی از پیروزی تقریبا ناپلئونی اشرف غنی بود. اما شکایتهای زیادی از سوی رقبا به خصوص از سوی عبدالله عبدالله رقیب اصلی غنی ارائه شده و نتیجه رسیدگی به آنها هنوز اعلام نشده. شاید انتخابات به دور دوم برود اما هر چه که رخ دهد، بیشک سال ۲۰۲۰ سال کشمکش رهبران افغان بر سر این نتیجه خواهد بود.
نکته دیگر در مورد افغانستان هم ورود به عرصه دیپلماسی و گفتوگو با طالبان بوده. دولت آمریکا مدتی بود که میگفت به مذاکره با طالبان تمایل دارد و درنهایت هم زلمای خلیلزاد به نمایندگی از آمریکا با طالبان گفتوگو کرد. اما طبق معمول هر مذاکرهای که یک طرفش دونالد ترامپ باشد، رئیس جمهور آمریکا ناگهان مدعی شد که مذاکرات به نتیجه نرسیده و سران طالبان را به همراه غنی به کمپ دیوید دعوت کرد و طبعا طالبان هم که هنوز به توافقی با آمریکا نرسیده بودند، از رفتن خودداری کردند. ترامپ هم یک حمله قدیم طالبان را بهانه کرد و زیر تمام توافقها و مذاکرات زد.
البته مذاکره بین طالبان و آمریکا در عرصه دیگری مثل تبادل اسرا ادامه یافته اما بعید است که این نوع مذاکرات به نتایج بزرگی برسد. واقعیت این است که آمریکا هیچ گزینه بهتری از توافق با طالبان در اختیار ندارد. تداوم وضع موجود به مثابه تداوم همیشگی جنگ خواهد بود. هر توافقی که قرار باشد در سال ۲۰۲۰ در مورد افغانستان صورت بگیرد باید حتما راه را برای مذاکره بین نیروها و گروههای مختلف افغان هموار کند؛ که آن هم خودش مسیری بسیار طولانی اما حیاتی برای برقراری صلح خواهد بود.
اتیوپی
شاید در کمتر جایی از جهان به اندازه اتیوپی بتوان افق روشن و تاریک در مورد آینده را دوشادوش هم مشاهده کرد. اتیوپی پرجمعیتترین و بانفوذترین کشور شرق آفریقاست و این تناقض در موردش تعجببرانگیز نیست.
از آوریل سال ۲۰۱۸ که آبی احمد علی نخست وزیر اتیوپی به قدرت رسید، ظاهرا گامهایی برای بازکردن عرصه سیاسی این کشور برداشته شده است. او رویارویی طولانیمدت با اریتره همسایه اتیوپی را پایان داد، برخی شورشیان تبعیدی را در خاک کشور پذیرفت و اصلاحاتی را در نهادهای کشور آغاز کرد و حتی جایزه صلح نوبل را هم در سال ۲۰۱۹ گرفت.
اما چالشهای بسیار بزرگی پیش روی اوست. اعتراضات خیابانی در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۸ که در نهایت بهقدرترسیدن آبی علی احمد را به دنبال داشت، همگی از مشکلات سیاسی و اقتصادی ناشی شده بودند و البته پیشزمینه قومی هم داشتند. این مسئله به خصوص در دو منطقه پرجمعیت اتیوپی یعنی امهارا و ارومیا اهمیت داشته و دارد. اقدامات آبی علی احمد تا حدی باعث شد نظم سابق قومیتی در این مناطق به هم بریزد، ملیگراییِ قومی اوج بگیرد و قدرت حکومت مرکزی پایین بیاید.
تنشهای قومی در مناطق مختلف اتیوپی باعث مرگ و آوارگی و نیز افزایش خصومت بین اقوام و رهبران آنها شده است. اتیوپی در سال ۲۰۲۰ انتخابات هم در پیش دارد و به نظر میرسد اکثر نامزدها به دنبال استفاده از احساسات قومی برای جلب آرا هستند. آبی علی احمد حالا ماموریت دشواری برای پلزدن بین اقوام مختلف اتیوپی را پیش رو دارد.
این دوره گذار برای اتیوپی منبعی از امید و خوشبینی است اما در عین حال خطر خشونت همواره در این کشور حی و حاضر است. ناظران بدبین معتقدند احتمالش هست که اتیوپی دچار تجزیهای شبیه یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ شود و به همین جهت، احتمالا نخست وزیر اتیوپی باید در آینده حمایت بینالمللی را نیز برای حفظ وحدت در کشور جلب کند تا جلوی تجزیه اتیوپی گرفته شود.
بورکینا فاسو
بورکینا فاسو اخیرترین نمونه کشورهایی است که قربانی بیثباتی در منطقه ساحل آفریقا شدهاند. چند سالی است که گروههای مسلح در برخی مناطق از جمله شمال بورکینا فاسو قدرت گرفتهاند. بالا گرفتن خشونت باعث آوارگی نیم میلیون نفر از ۲۰ میلیون نفر جمعیت این کشور شده و از همه بدتر اینکه گروههای مسلح وابسته به داعش و القاعده در مالی هم فعالیت خود در خاک بورکینا فاسو را شروع کردهاند. اما خشونت در بورکینا فاسو جنبههای سنتیتری هم دارد که مناقشات ارضی مهمترین آنهاست.
نکته دیگر هم این است که در پایتخت کشور یعنی اوآگادوگو دائم اعتراضات خیابانی نسبت به وضعیت معاش و ناامنی در کشور صورت میگیرد. در سال ۲۰۲۰ قرار است انتخابات در این کشور برگزار شود اما خشونت و ناآرامیهای دائمی ممکن است مشروعیت و اعتبار دولت بعدی را هم زیر سوال ببرد.
بیثباتی وضعیت بورکینا فاسو از این جهت اهمیت دارد که این کشور با کشورهای مهمی در غرب آفریقا هممرز است. اینها کشورهایی مثل ساحل عاج هستند که به حیاط خلوت گروههای شبهنظامی رادیکال تبدیل شدهاند و هر لحظه ممکن است از خاک بورکینا فاسو هم برای فعالیت خود استفاده کنند. کشورهای ساحل غربی آفریقا برای بهبود اوضاع امنیت خود چارهای ندارند جز آن که اطلاعات در مورد گروههای رادیکال را با اتیوپی و سایر کشورهای همسایه به اشتراک بگذارند و روی کنترل مرزها هم تمرکز بیشتری کنند. اما اینکه همه این امیدها در سال ۲۰۲۰ محقق شود جای تردید دارد.