ایستانیوز: جامعه شناسى دورکیم ریشه در سنت پوزیتیویستى کنت و تن (Taine) دارد، دورکیم معتقد است که فرهنگ عامل وحدت اجتماعی یا همبستگی اجتماعی است، لذا بر مبنای او اختلاف و کشمکش یا تداوم محرومیتهای اجتماعی را نمیتوان به حساب نقش فرهنگ گذاشت.
وی دو نوع همبستگی را با توجه به ساده و صنعتی بودن جامعه از همدیگر متمایز میکند و قائل به آن است که در جامعه ساده همبستگی مکانیکی (همبستگی ناشی از همانندی) رواج دارد و در جامعه صنعتی همبستگی ارگانیکی (همبستگی ناشی از تفاوتها) جریان دارد. در جوامع ساده، مردم به هم شبیهترند و وظایف یکسانی را انجام داده و حداقل تفاوتهای فردی وجود دارد که نتیجه این وضع، هبستگی مکانیکی است که در چنین همبستگی شباهت در اندیشیدن دارند و به همین دلیل انعطاف کمتری دارند و گرایش به سختی و خشنوت در آنها بیشتر است و در این جامعه گذشت و اغماض چندانی برای انحراف وجود نداشته و هنجار حاکم همرنگی با جماعت است. اما در جوامع صنعتی برعکس بوده و همبستگی نه از همانندی افراد جامعه بلکه از تفاوتهایشان پرورش مییابد.
دورکیم نقش پررنگی را برای فرهنگ در جهت ایجاد ثبات اجتماعی و همچنین تعامل اجتماعی قائل بود. از نظر وی جامعه تا حد زیادی یک پدیده اخلاقی است و احساس همبستگی، گرد هم آورنده اجزا آن است و جامعه را سر پا نگه میدارد (اسمیت، 1387: ص 46).
از منظر دورکیم فرهنگ (الگوهای عمل، باور و احساس) برخاسته از نیازها و شیوه سازمانیافتگی ساختار اجتماعی و نه انتخاب یا تفسیر خود عامل از جهان اجتماعی است.
قلمرو نظریههای فرهنگی
ادبیاتی که در این عرصه وجود دارد گسترده و به طور حیرتآوری متنوع است اما میتوان با این وجود، سه موضوع اصلی را ذکر کرد که در مباحثات این عرصه کاملاً جنبه محوری دارند:
1. محتوا؛ نظریهها، ابزارهایی را برای درک ساختمان فرهنگ فراهم میکنند. سنتهای متفاوت فرهنگ را بهعنوان ارزشها، قواعد، روایات، ایدئولوژیها، آسیب شناسیها، گفتمانها و همچنین به بسیاری شیوههای دیگر درک کردهاند.
2. دلالتهای اجتماعی؛ نظریه در این بخش توجه خود را معطوف به ارائه الگوهای تأثیراتی که فرهنگ بر ساختار اجتماعی و زندگی اجتماعی اعمال میکند، مینماید. نظریه پردازان میکوشند نقش فرهنگ را در تأمین ثبات، همبستگی و فرصت یا پابرجا نگهداشتن کشمکش، قدرت و بیعدالتی توضیح دهند. نظریه فرهنگی در ضمن ساز و کارهای ناهمگرایی را نیز ارائه میکند که این تأثیر از طریق آن کانالیزه میشود. طیف این ساز و کارها از سطح فردی جامعهپذیری تا نهادسازی کلان و نظامهای اجتماعی را دربر میگیرد.
3. کنش، عاملیت، نفس (خویشتن)؛ مسئله اصلی در اینجا، رابطه فرد و فرهنگ است. خطیرترین مسئله، یافتن راههایی است که فرهنگ از طریق آنها، عمل انسانی را شکل میدهد( اسمیت، 1387: ص 11).
کلا فرهنگ از نظر دورکیم عاملی است که به زندگی اجتماعی افراد جامعه انضباط، انسجام و معنا میبخشد. جامعه برای ادامهی حیات، باید افراد تشکیل دهندهاش را از طریق فرهنگ محدود و منضبط کند.
دورکیم بر این باور است که اعلام گسست میان دو قلمرو، امری ضروری و اساسی است؛ امر اجتماعی و امر فردی. اهمیت فرهنگ در اندیشه دورکیم از تمایز اساسی بین امر اجتماعی و امر فردی ناشی میشود. فرهنگ امکان تفکر را به فرد فرد مردم میدهد اما خود در سطح جمعی تولید شده است. فرهنگ مقولات و چارچوبهای پایهای را به دست میدهد که پدیدههای متفاوت فرهنگی درون آنها طبقهبندی میشوند. الگوهای طبقهبندی به ما میگویند که کدام چیزها با هم در یک رده قرار میگیرند و کدام چیزها متفاوت هستند. آنها به ما کمک میکنند تا برنامهریزی کنیم و جهان را بفهمیم (باکاک، 1386: 55).
فرهنگ در جوامع ابتدایی
در فرهنگ ابتدایی، بیشتر افراد باورها، ارزشها و هنجارهای مشترکی دارند. جامعه ابتدایی از آنجا که توسط فرهنگ مشترک وحدت یافته است جامعهای محافظهکار است. جامعه ابتدایی نمیتواند فردی را تحمل کند که از باورهای مشترک یا هنجارهای اجتماعی تخطی میکند. اگر این فرهنگ مشترک است که جامعه را یکپارچه نگه میدارد، پس هر تخطی فرهنگی میتواند خطری برای وحدت اجتماعی باشد. به همین دلیل، با کجروی به شدت برخورد میشود؛ کجروان مورد سرکوب اجتماعی و قانونی قرار میگیرند. دورکیم نوعی منطق ناخودآگاه اجتماعی را مطرح میکند: انسانها همچون ابزار ناآگاه نیروهای اجتماعی عمل میکنند. جوامع ابتدایی کجروی را سرکوب میکنند، به این دلیل که ناخودآگاه احساس میکنند که چنین پدیدهای برای انسجام و پیوستگی شخصی و اجتماعی خطرناک است (سیدمن، 1386: 58).نکته فوق علاوه بر اینکه بعد مهمی از تلقی دورکیم از فرهنگ را به ما مینمایاند، در بررسی توسعه فرهنگی نیز اهمیت دارد.