ساختارهای اجتماعی چگونه باعث تشدید اختلالات سایکوپات می­شوند؟
کسی که چنین رفتاری دارد، مثل ما، دارای زندگی روزمره عادیست و خیلی کمتر از ذهنمان می­گذرد که چنین رفتارهایی نشانه یک اختلال شخصیتی باشد که و در بسیاری از موارد نیازمند درمان است. این افراد در اصطلاح روان­پزشکی «سایکوپات» Psychopath نامیده می­شوند.  اصطلاح سایکوپات در قالب تعبیر علمی و دقیق، اولین بار توسط هروی کلکلی Hervey Cleckley در سال 1941 و در کتاب The Mask of Sanity به کار رفت. او در این کتاب به تحلیل این نکته ظریف پرداخت که قرار نیست تمامی افراد سایکوپات بزهکاران و جنایتکاران حرفه­ای باشند، بلکه افراد معقول، منطقی، دوست داشتنی و حتی موفقی که مشغول زندگی روزمره هستند نیز می­توانند از درجاتی از سایکوپاتی در رنج باشند. اگر بادامه مغز یا آمیگدال که مرکز پرورش عواطف انسانی است به هر دلیلی دچار کاستی شود، احتمال ابتلا به این اختلال شخصیتی در افراد افزایش می­یابد. از سویی دیگر مواردی نیز ثبت شده که افرادی با ژنتیک و ساختار مغزی پرخاشگرانه و سلطه جویانه توانسته­اند زندگی آرام و موفقی را تجربه کنند. جیمز فالنJames Fallon عصب شناس برجسته آمریکایی بر این باور است که این افراد حتما از محیط خانوادگی پر مهر و محبتی برخوردار بوده­اند و رفتارهای انسانی و پذیرفته شده اجتماعی را در دوران کودکی خود یاد گرفته­اند. تحقیقات اولیه بر روی اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) اغلب بر روی مردان متمرکز بوده و فراوانی بیشتر این اختلال در مردان گزارش شده است. هرچند ویژگی­های رفتاری شامل انحصارطلبی، عدم همدلی، عدم احساس گناه، مدارا و رواداری بسیار کم، بی­تفاوتی نسبت به تعهدات اجتماعی و عدم ابراز همدردی که نمایشگر رفتارهای غیرمسئولانه در درجات خفیف­تر و رفتارهای ترسناک و خشونت آمیز در درجات شدیدتر هستند در تمامی فرهنگ­ها و گروه­های قومی وجود دارند اما ریشه­های اجتماعی آن در هر جامعه­ای متفاوت است. 
بررسی کتاب
کتاب «جنسیت سایکوپات» با عنوان فرعی روابط نابرابر جنسیتی و روان­آزاری؛ نوشته دکتر عباس محمدی اصل در 168 صفحه تلاش کرده با توجه به نابرابری­های جنسیتی حاکم در اجتماع به این ریشه­ها بپردازد. این کتاب تلاش کرده نشان دهد چگونه روابط نابرابر قدرت میان زنان و مردان در شکل گناه­کاری نهادینه می­شود و هویت را از نوجویی باز داشته و هزینه­های سنگینی را از این رهگذر به جامعه انسانی تحمیل می­کند. 
مقدمه کتاب با اشاره­ای به تحقیقات در مورد تفاوت­های جنسیتی در اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) آغاز می­شود. تحقیقات در مورد تفاوت­های جنسیتی نشان می­دهد که زنان کمتر از مردان به این اختلال دچار می­شوند. (Wynn, Hoiseth, Pettersen; 2012) در واقع رفتارهای غیرعادی شیوع کمتری در میان زنان دارد و در نتیجه زنان میزان کمتری از این درگیری­ها را تجربه می­کنند. 
ابزارهای سنجش روان­پزشکانه ناهنجاری­ها اغلب مردانه­اند و روان­پزشکان مرد بیشتر از روان­پزشکان زن، کارهای مربوطه را در دست دارند. میزان حضور و تعیین کنندگی روان­پزشکان مرد در زندان­ها 46 درصد و در پزشکی قانونی­ها 47 درصد بیشتر از همکاران زنشان گزارش شده است. در یک مطالعه مشخص در حالی­که آستانه روان­پریشی در آزمایش عدد 30 در نظر گرفته شده بود، تعداد کمی از زنان مورد مطالعه به این نمره رسیدند و به طور کلی نمرات پایین­تری در ابزارهای تشخیصی به دست آوردند. گرن دریافت تنها 11 درصد از زنان خشن در مقایسه با 31 درصد از مردان، خواستهای شاخصهای روانپزشکی را در سنجش ها برآورده کرده اند. در سایر مطالعات هم میزان ابتلای زنان زندانی به انواع اختلالات روان پریشانه 16 درصد در مقابل 42 درصد در جنس مخالف بوده است.(Grran, 2000)
بعد از چنین ورودی به بحث، مولف استفاده از مقولات روان­کاوی برای تحلیل جنسیت را ضروری می­داند. وی در تحلیل این دیدگاه خود می گوید: «وضعیت اجتماعی زنان و مردان مرزهای روان­کاوی و اقتصاد سیاسی را در می­نوردد؛ زیرا حداقل این است که فرایندهای روانی در عرصه عملکرد زنان و مردان در سیاست جذب شده و فرآیند قدرت نیز آن را به هر دو جنس، تحمیل می­کند.»(ص.20) نویسنده بر این باور است حاکمیتی که قرار بوده شهروندی آزاد و مستقل و هم­برابر را به زنان و مردان پیش­کش نماید، مسائل روان­کاوی را نیز به مسائل اقتصاد سیاسی پیوند داده و این چنین آشفتگی­های شخصی زنان و مردان از آشفتگی­های کل نظام اجتماعی، فاصله­ای نخواهد داشت و به باور وی تا زمانی که وابستگی متقابلی بین نابسامانی­های فردی و جمعی برقرار باشد، تنش­ها و بحران­های اجتماعی ادامه خواهند یافت. 
در بخش «موضوع اختلالات روانی – اجتماعی»، نویسنده پس از بحث در خصوص چگونگی تمایز اختلال شخصیتی از دیوانگی، جنون و بیماری­های روانی آغاز می­شود و دکتر محمدی اصل با استناد به تحقیقات جدید؛ اختلال شخصیتی را رفتارهای مستمرا" ضد اجتماعی، خودپرستی، اختلال در همدلی، حس حقارت، قهرمان­پرستی و توهم و هذیان حاصل از بریدگی از واقعیت که مورد اندازه­گیری عینی واقع می­شود، تعریف می­کند. از نظر وی شخصیت سایکوپات به راحتی وجدانش را زیرپا می­گذارد و هیچ تردید اخلاقی به دل راه نداده، توانایی­های خود را بزرگ و ارزشمند جلوه داده و با بی­مسئولیتی نسبت به انسجام جمعی برخورد می­کند. تحلیل مولف نشان می­دهد چنین شخصی در شرق پدرسالار در بهترین حالت به آدمی بریده از دنیا و انزواطلب تبدیل می­شود و در غرب مردسالار با یاری جستن از ایدئولوژی تکامل و فردگرایی، فهمی جز ازدیاد سود برای سود سراغ ندارد. 
آقای دکتر محمدی اصل در بخش بعدی این تحلیل از نتایج حضور سایکوپات­ها در کلیه کارکردهای اجتماعی سخن گفته و معتقد است: «در اجتماعی متشکل از سایکوپات­ها اقتصاد به جای تولید سر از اتلاف در می­آورد، قصور جای قدرت سیاسی را می­گیرد، بی­نظمی جایگزین نفوذ اجتماعی می­شود و تعهد به لاابالیگری مبدل می­شود.»(ص.29) اجتماعی از این افراد که خالق هنجارهای ضد اجتماعی هستند، سبب­ساز اختلالات اجتماعی – تاریخی و انحرافات رفتاری و سلوکی زنان و مردان با یکدیگر شده و دامن زننده ناامنی روحی و تخلفات انضباطی فراوانی می­گردد. «اینک می­توان پرسید که آیا این امر به تعامل زنان و مردان حسب روابط نابرابر ثروت و قدرت و منزلت و معرفت مربوط است؟ یا چگونه است که عامل روابط نابرابر جنسیتی می­تواند به اختلالات سایکوپات جان ببخشد و یا اخلاقی متناسب با آن پدید آورد؟ چرا زنان کمتر از مردان به این اختلال می­گرایند و به جای مجازات بدبینانه، راه تعهد و دلسوزی را در پیش می­گیرند و در عین حال، کاربرد عقل توسط آن­ها از سوی مردان به مکر تعبیر می­شود و ایشان بیش از مردان از اختلالات شخصیتی – اجتماعی متضرر می­گردند؟ 
"پارادایم مذکر حاکم"، عبارتی است که مولف در پاسخ به سوالات بالا مدنظر قرار داده و بر این باور است که تحت این پارادایم نمی­توان به این سوالات پاسخ منطقی و واقعی داد. او از نظریه نظام اجتماعی در جریان تاریخ سود جسته و بر این باور است که «مدل تحلیل جنسیت سایکوپات در اجتماعی مبتنی بر روابط نابرابر قدرت و ثروت و منزلت و معرفت (سطح کلان) یا اختلالات کارکردی تکنولوژی و بوروکراسی و آموزش و پرورش و نمادهای معرفتی (سطح میانه) یا بیماری و بزهکاری و مجرمیت و گناهکاری (سطح خرد) در قالب نظام اجتماعی است که می­تواند دستمایه پیش­بینی و برنامه­ریزی و مهندسی توسعه جنسیتی واقع گردد و اصلاح تمدنی روابط زنان و مردان را دستمایه عصر بی­سالاری در دوران جهانی شدن قرار دهد.» (ص.56)
طبق نظر نویسنده کتاب؛ در جامعه بی­سالار و مبتنی بر خرد دوجنسیتی، سازگاری روابط جمعی زنان و مردان به شکل آگاهانه و حسب انسانیت چنان است که نیروهای مولد و روابط اجتماعی به دو جنبه از تکامل فردی و اجتماعی مبدل می­شوند. پیداست که در این احوال، کنش ارتباطی زنان و مردان آزاد و مستقل و برابر به عقلانیتی گفتمانی راه می­دهد که تبادل تجارب و فهم متقابل را دستمایه فضای توافق قرار داده و از نفوذ و گسترش اختلال شخصیت ضد اجتماعی (ASPD) در میان زنان و مردان می­کاهد. 
کلیه پژوهشگرانی که علاقمند بررسی نسبت «جنسیت» و سایر مفاهیم اجتماعی و فرهنگی هستند، با خواندن این کتاب به سرنخ­های خوبی در زمینه جنسیت و روان­پزشکی می­رسند. کتاب «جنسیت سایکوپات» با عنوان فرعی روابط نابرابر جنسیتی و روان­آزاری؛ که در سال 96 و توسط نشر گل آذین وارد بازار کتاب شده، می تواند گام خوبی برای شروع پژوهش­های روان­شناختی در زمینه جنسیت، محسوب شود.