ایبستانیوز:هیدرولیک دانشی در مهندسی است که به مطالعه ویژگیهای مکانیکی سیالات میپردازد. اقتصاد کلان هم مطالعه عملکرد و ساختار یک اقتصاد به شکل کامل است. به عبارت بهتر اقتصاد کلان هیدرولیکی اساسا مطالعه اقتصاد به شکلی است که در آن پول به شکل یک سیال در شبکههای اقتصادی به چرخش درمیآید.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بازارهای مالی(ایستانیوز)، آلبان ویلیام هاوسگو فیلیپس، اقتصاددانی از کشور نیوزیلند است که امروزه نامش شاید بیش از هر اقتصاددان برجستهتری به گوش میرسد. دلیل اصلی این حضور همیشگی او در عرصه مباحثات اقتصادی هم یک منحنی نسبتا ساده است که قرار بود رابطهای بین سطح دستمزد و بیکاری نشان دهد.
فیلیپس عمده زندگی حرفهای خود را تدریس در مدرسه اقتصادی لندن که یکی از معتبرترین پایگاههای علم اقتصاد در جهان است گذراند. البته تاثیر فیلیپس بر محاسبات اقتصادی فراتر از آن منحنی معروف میرود که برای مثال میتوان به ساختن کامپیوتر، یا همان محاسبهگر مونیاک اشاره کرد که نامش مخففی است برای کامپیوتر آنالوگ درآمد ملیِ پولی.
زمانی که فیلیپس دانشجویی در مدرسه اقتصادی لندن بود، از مهارتی که به عنوان یک مهندس داشت استفاده کرد تا با استفاده از مدلی هیدرولیکی یک کامپیوتر را برای محاسبه درآمدهای اقتصادی بریتانیا بسازد. همین مسئله باعث شد که عبارت اقتصاد کلان هیدرولیکی بسیار سر زبانها بیفتد. همین مسئله باعث شد که فیلیپس به زودی با موقعیت تدریس در این دانشگاه روبهرو شود و طی چند سال به درجه استادی در آنجا برسد.
حالا شاید این سوال برای شما پیش بیاید که اقتصاد کلان هیدرولیکی چیست؟ این عبارت نسبتا عامیانه اشاره به شکلی از مطالعه مجموع ثروت اجتماعی (عرضه یا تقاضا) دارد که در آن فرض میشود این ثروت چیزی یکدست، یکنواخت و همگن است، مانند یک مایع سیال. البته بد نیست بدانیم که عبارت کینزگرایی هیدرولیک اولینبار توسط آلن کودینگتن به منظور توصیف روشهای پژوهشی موجود در اقتصاد کینزی به کار رفته.
همانطور که میدانیم، هیدرولیک دانشی در مهندسی است که به مطالعه ویژگیهای مکانیکی سیالات میپردازد. از سوی دیگر هم میدانیم که اقتصاد کلان مطالعه عملکرد و ساختار یک اقتصاد به شکل کامل است. به عبارت بهتر اقتصاد کلان هیدرولیکی اساسا مطالعه اقتصاد به شکلی است که در آن پول به شکل یک سیال در شبکههای اقتصادی به چرخش درمیآید.
گرچه در ابتدا این عبارت برای توصیف مدلهای اقتصادی کینزی استفاده میشد که در آنها بهینهسازی بنگاه یا خانوار نشان داده نمیشد، کامپیوتر مونیاکی که ویلیام فیلیپس ساخت با استفاده از همین منطق اقتصاد بریتانیا را شبیهسازی میکرد. البته بد نیست بدانیم که خیلی پیش از اینها، اروینگ فیشر در سال 1891 یک ماشین هیدرولیک ساخته بود که به کمک آن میتوان قیمتهای تعادلی را محاسبه کرد.
*رکود تورمی
میتوان بحثی نسبتا مفید داشت راجع به این مسئله که رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تغییر دستمزد پولی، چیست؟ فیلیپس در سال 1958 اعلام کرد که رابطهای بین تورم و بیکاری وجود دارد: هرچه نرخ بیکاری پایینتر باشد، تورم بیشتر میشود. دولتها صرفا باید تعادل مناسبی بین این دو اهریمن برقرار میکردند. او این نتیجه را با مطالعه نرخ دستمزدهای اسمی و نرخ بیکاری در بریتانیا بین سالهای 1861 و 1957 گرفته بود، که به نظر میرسید رابطهای بین بیکاری و تورم به شکل یک منحنی هموار نشان میدهند.
به نظر میرسید که اقتصادهای دهههای 50 و 60 به همین شکل کار میکردند، اما این رابطه از بین رفت. امروزه اقتصاددانها ترجیح میدهند درباره نایرو حرف بزنند، پایینترین نرخ بیکاری ممکن که در آن تورم شتاب نمیگیرد.
البته دوره خاصی را هم نباید فراموش کنیم و آن دوره رکود تورمی دهه 70 میلادی است. در این دوره هم سطح تورم بسیار بالا رفت و هم بیکاری. اگر قرار باشد نظریه خود را بر منحنی فیلیپس استوار کنیم، این اتفاق نباید بیفتد و همین مسئله باعث شد که اقتصاددانان زیادی به این منحنی حمله کنند که مشهورترین آنها میلتون فریدمن بود. فریدمن میگفت که رابطه موجود در منحنی فیلیپس پدیدهای صرفا کوتاهمدت است. البته باید گفت که این نظر فریدمن هشت سال پس از نظر ساموئلسون و سولو ارائه شد که در سال 1960 میگفتند «تمام بحثهای ما در کوتاهمدت معنا دارند و تنها با مسائلی سروکار دارند که طی چند سال رخ میدهند. این اشتباه است که فکر کنیم شکل رابطه بیکاری و قیمت در بلندمدت هم همینطور میماند. سیاستی که ما طی چند سال آینده میگذاریم ممکن است این شکل را به صورتی همیشگی تغییر دهد.»
پژوهشهای اخیر نشان میدهند که بدهبستانی خفیف در سطوح پایین تورم و بیکاری جود دارد. آثار اقتصاددانهای چون آکرلوف، دیکنز و پِری نشان میدهد که اگر تورم از دو درصد به صفر درصد کاهش پیدا کند، بیکاری به شکلی همیشگی رشدی 1.5 درصدی خواهد داشت. دلیل این مسئله این است که کارگران تحمل بیشتری برای کاهش دستمزد واقعی دارند تا دستمزد اسمی. برای مثال، احتمال اینکه کارگر زیر بار افزایش دستمزد دو درصدی همراه با تورم سه درصدی برود بیشتر است تا اینکه بگذارد دستمزدش یک درصد کاهش پیدا کرده و تورم صفر باشد.
*آینده نگر