ایستانیوز:فقر چیست و برای رهایی از آن چه سیاستی را باید در پیش گرفت؟ پرسشی که سعی شده در بخش توسعه به آن پاسخ داده شود.
«آزادی هزاران افسون در آستین دارد،
که آنان که بندگی را گردن نهادهاند، هرگز نخواهند دانست.
توسعه، میعاد دستیابی به امکانات نهفته در آزادی است.» (ویلیام کاوپر)
آکادمی سلطنتی علوم سوئد روز دوشنبه، بیستودوم مهرماه 1398 نام سه اقتصاددان از دانشگاههای هاروارد و انستیتو فناوری ماساچوست (MIT) را بهعنوان برندگان مشترک جایزه یادبود نوبل در علوم اقتصادی اعلام کرد. پروفسور ابهیجیت بانرجی استاد هندی-آمریکایی دانشگاه امآیتی و همسرش پروفسور استر دوفلو که تابعیت فرانسوی-آمریکایی دارد و او نیز در دانشگاه مشغول فعالیت است، به همراه پروفسور مایکل کرِمر از دانشگاه هاروارد، به دلیل تحقیقات ارزشمندشان در زمینه مبارزه با فقر، برنده جایزه یادبود نوبل در علوم اقتصادی در سال 2019 شدهاند. بر اساس اعلام آکادمی سلطنتی علوم سوئد، این سه اقتصاددان در طول سالهای فعالیت علمی خود کمک شایانی به پیشرفت حوزه «اقتصاد توسعه» کردهاند و در مطالعات میدانی در حوزه ریشهکنسازی فقر، پیشرو بودهاند. آنها بهجای اینکه تنها با نگاهی کلی و با یک رویکرد نظری به مسئله فقر بپردازند، مسائل خُرد مرتبط با این معضل پیچیده و فراگیر را در کانون توجه خود قرار دادند. پس از تفکیک حوزههای مطالعاتی، آنها به پرچمداران طراحی آزمایشهای میدانی برای مشاهده معضلاتی مانند ضعف آموزش بدل شدهاند؛ آزمایشهایی که به تشخیص عوامل پرشمار منجر به فقر کمک میکنند.
این سه نفر معتقدند که اقتصاددان به جای نشستن بر کرسی آکادمی خود، باید آستین بالا بزند و به میدان رود. برای همین خود آنها در نقاط مختلف جهان با فقرا گفتوگو کردهاند و در پی پاسخ به این سوال بودهاند که چگونه تصمیم میگیرند؟ چرا فقیری که میتواند پسانداز خود را برای آموزشی برای توانمندی خود خرج کند، آن درآمد را خرج خرید تلویزیون میکند؟ چگونه میتوان تصمیم فقرا را به گونهای سامان داد تا از دام فقر رهایی یابند؟ بانرجی و دوفلو معتقدند که یک سیاست کلی برای رفع فقر وجود ندارد؛ اما با تغییراتی کوچک میتوان نتایجی بزرگتر از سیاستهای معمول ضد فقر را شاهد بود. شهرت علمی این سه اقتصاددان به «ارزیابی اثربخشی» (Impact evaluation) در پروژههای فقرزدایی مربوط است. آنها در ارزیابی اثربخشی پروژههای فقرزدایی، بر رویکرد موسوم به «آزمایش تصادفی کنترلشد» (RCT) تاکید دارند. البته برخی معتقدند رویکردی که طرح میشود نگران فقر است نه توسعه و ازاینرو بخشی از روند بزرگتر علم اقتصاد توسعه است که در آن توسعه بهمثابه تحول ساختاری به توسعه در مفهوم کاهش فقر تغییر جهت داده است. این حرکت در جهت «کوچکاندیشی» بخشی از روندی بزرگتر است که پرسشهای مربوط به نهادهای اقتصادی جهانی، سیاست تجاری، کشاورزی، صنعتی و مالی و نقش پویایی سیاسی به نفع بهترین روشها را به نفع مداخلههای فنی کوچکتر کنار میگذارد.پرسشهای کوچکتر و قابل مدیریت نه ایدههای بزرگ؛ چنین مداخلههای کوچکی در سطح خرد میتواند نتایج مثبتی ایجاد کند، و برای سیستمی که این مسائل را ایجاد میکند چالشی پدید نمیآورد.
آنچه باید درباره فقر گفت
تعریف فقر یکی از چالشهای سیاستی دولتهاست. همیشه بر سر اینکه فقر چیست، تنشها و تعارضهایی وجود دارد. فقر جلوهای از سلب توانمندیهای اساسی است نه پایین بودن درآمد که معیار استاندارد مشخص کردن فقر شناخته میشود. آن طوری که آمارتیاسن میگوید دیدگاه فقر توانمندیها، به هیچ روی این عقیده را که درآمد پایین یکی از علل عمده فقر است نفی نمیکند، فقر درآمدی میتواند علت اصلی محرومیت افراد از توانمندیهایش باشد. آمارتیاسن در کتاب «توسعه به مثابه آزادی» فقر را از منظر محرومیت از توانمندیها تعریف میکند. به این معنا که فقر واقعی به شکل محرومیت از توانمندی ممکن است بسیار عمیقتر از آن چیزی باشد که در فضای درآمدی مشاهده میشود.
در تعریف فقر از فقر به معنای نسبی و مطلق عبور کردهاند و به مطرودیت اجتماعی تا فقر توانمندی رسیدهاند. مفهوم مطرودیت اجتماعی مفهومی پویا است که هم به فرایندها و هم به موقعیتهای حاصل از آن اشاره دارد و تشکیل طیفی را میدهد که دارای ابعاد چندگانه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که گزینه مناسبی برای بررسی تغییرات ساختاری است. این مفهوم خصلت چندبعدی سازوکارهایی را که به موجب آن افراد و گروهها از مبادلات اجتماعی، فعالیتها و حقوق سازنده همبستگی و هویت اجتماعی دور میمانند، آشکار میسازد. همچنین از طریق تاکید بر مخاطرات حاصل از شکافهای موجود در بافت اجتماعی، چیزهایی فراتر از نابرابری اجتماعی را مدنظر قرار میدهد.
از اول غلبه با دیدگاه اقتصاددانها بود؛ آنها همیشه به نابرابری توجه کردهاند. آدام اسمیت، «پدر اقتصاد نوین» از شکاف موجود بین فقر و اغنیا رنج برده و شخصیتهایی چون کارل مارکس، جان استوارت میل و دالتون هم اگرچه تخصصهای دیگری داشتند ولی در سخن گفتن از فقر به بعد اقتصادی آن توجه داشتند. اما آنچه باعث گلایه است توجه اقتصاددانها به محدود تنگ نابرابری درآمدها است. این محدودیت در توجه، منجر به فراموش کردن سایر راههای نگرش به نابرابری و عدالت شده است که خود بر تاثیر سیاستهای اقتصادی اثری گسترده دارد. تاکید بیش از حد فقر بر درآمد از متغیرهایی چون بیکاری، آموزش، طرد اجتماعی منحرف شده است. گاه ممکن است افراد درآمد یکسانی داشته باشد ولی توانمندی آنها ناهمسان باشد. هر ارزشیابی درآمدی، تفاوتهای درونی را پشت فرضهایی که اکثرا نهچندان مستدل هستند مخفی میدارد.
اما آنچه عیان است اینکه وضعیت فقر و نابرابری روز به روز بدتر میشود، اگرچه خط فقر در ایران بهطور رسمی اعلام نمیشود. متولی مشخصی برای این موضوع پیشبینی نشده، اما بهموجب ماده «۴» قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمین اجتماعی، مشارکت در تعیین خط فقر مطلق و نسبی از وظایف وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در حوزه حمایتی است.
گزارشی رسمی اما غیردقیق
یکی از گزارشهای منتشرشده درباره فقر در ایران از سوی یک نهاد رسمی، گزارشی است با عنوان «وضعیت فقر و نابرابری در ایران در دوره ١٠ساله ١٣٨۴- ١٣٩٣» که در اسفند ١٣٩۴ از سوی معاونت رفاه اجتماعی منتشر شده است. براساس این گزارش، برآورد خط فقر مطلق برای سال ١٣٩٢ بهازای یک خانوار چهارنفره (شامل دو بزرگسال، یک کودک و یک نوجوان)، یکمیلیون و ١٨٣ هزار تومان در مناطق شهری و ٩٢٠ هزار تومان در مناطق روستایی بوده است. براساس مطالعهای که در سال ١٣٩۶ در این معاونت انجام شده، خط فقر مطلق سرانه در سال ١٣٩۵ حدود ۶٠٠ هزار تومان برآورد شده که برای یک خانوار چهارنفره (با احتساب ضریب ٢,٨) حدود یک میلیون و ۶٨٠ هزار تومان است. به نظر میرسد اینها پایینترین برآوردهای انجامشده از خط فقر مطلق در ایران است و پژوهشگران مستقل میزان خط فقر مطلق را تا دو برابر بیشتر برآورد میکنند. باوجوداین، با مقایسه همین میزان خط فقر مطلق در این دو سال (یک میلیون و ١٨٣ هزار تومان برای سال ٩٢ و یک میلیون و ۶٨٠ هزار تومان برای سال ٩۵) با حداقل دستمزد (۴٨٧ هزار تومان در سال ٩٢ و ٨١٢ هزار تومان در سال ٩۵) میتوان دریافت که حداقل دستمزد کمتر از نصف خط فقر مطلق است که امروز در سال 1389 وضعیت به مراتب بدتر شده است و حتی شاهد ظهور و بروز پدیده «شاغلان فقیر» هستیم.
فقر پدیدهای چندعاملی و پیچیده است و عوامل بهوجود آوردنده فقر هم متعدد است. اگر اقتصاددانان جنبهها و عوامـل اقتصادی مؤثر بر فقر را مدنظر قرار میدهند، جامعهشناسان عوامل اجتماعی و فرهنگی را در سطوح مختلف خُرد و میانه و کلان بررسی میکنند. اما کار سیاستگذار، دولت و سازمانهای عامالمنفعه یافتن راهی برای رهایی از تله چندبعدی فقر است. ولی وقتی بودجه محدودی برای برنامههای «فقرزُدایی» در اختیار است چه بهعنوان دولت و چه بهعنوان یک سمن (سازمان مردمنهاد یا عامالمنفعه)، چگونه میتوان از میان برنامههای مختلف فقرزدایی، برنامهای را انتخاب کرد که «اثربخشی» آن «بیشتر» و «پایدارتر» باشد؟ راهی دشوار و طولانی که شاید تنها کلید به ثمر رسیدن آن برنامهها استفاده از آزادیهای مدنی و سیاسی است که به گفته آمارتیاسن باید بخشی از سیاستگذاریهای مهم اقتصادی باشد./ آینده نگر