RSS
امروز سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین اخبار

نا اطمینانی ها، برنامه ریزی بنگاه های اقتصادی را سخت کرد

مصائب تعطیلی پنجشنبه‌ها

شرایط و نحوه دریافت وام بدون سود بانک سپه

ارز ۲۸۵۰۰تومانی پرداخت نشود، تورم افزایش می‌یابد

توسعه خدمات بیمه‌ای ملت در سال ۱۴۰۳

جلسه مهم فعالان بازار با رئیس سازمان بورس

تأمین مالی ۳۵۰ همتی با استفاده از ابزارهای نوین

پرداخت ما‌به‌التفاوت سود قطعی و علی‌الحساب بانک سامان

مالیات خودروهای لوکس اعلام شد

ذخایر خارجی بانک مرکزی رشد کرد

جزییات تعطیلی پنج‌شنبه‌ها؛ بانک‌ها هم تعطیل می‌شوند؟

ریزش بیت کوین ادامه دارد؟

رای پرونده رمز ارز جعلی «کینگ‌مانی» صادر شد

حقوق وزارت کار ۱۴۰۳ بالاخره چقدر است؟

“گروه مالی شهر” زیرمجموعه خود را راهی فرابورس می‌کند

پیش بینی بورس از نگاه ارزش دلاری

قیمت طلا دوباره گران شد

روش های استعلام اعتبار صاحب چک

چرا بانک‌ها به زمین چسبیده‌اند؟

حساب صندوق تثبیت ۱۰۰۰ میلیارد تومان شارژ می‌شود

درویش مدیرعامل قرمزها می‌ماند

بررسی روند و چشم‌انداز بازارهای مالی

تکمیل زنجیره سهام عدالت با مدیریت مردم

حمایت تسهیلاتی بانک سینا از شرکت‌های دانش‌بنیان

شرط کشاورز در انتصاب مدیران بیمه ایران

در تئوری جنگ اقتصادی ایده‌ای بسیار جذاب به نظر می رسد

جنگ اقتصادی جایگزین بمباران می شود؟

*نیکلاس لمبرت/نویسنده کتاب «برنامه‌ریزی برای آرماگدون
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۷/۶/۱۱کد خبر: 256408
ایستانیوز:جنگ اقتصادی با هدف قرار دادن جامعه، خسارت روانی ایجاد می کند و مشروعیت دولت را پایین می آورد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بازارهای مالی(ایستانیوز)،آوردن فشار روی همه مردم، و نه‌فقط ارتش‌ دشمن در میدان مبارزه، روح اصلی جنگ مدرن است. (آلفرد تیر ماهان، ژئواستراتژیست امریکایی قرن نوزدهم)
 
جنگ تجاری پرسروصدای دونالد ترامپ علیه چین (و در مقیاسی کوچک‌تر کانادا و مکزیک)، و نیز استفاده امریکا از حربه تحریم اقتصادی در مواجهه با ایران، روسیه، ونزوئلا و ترکیه، توجهات جهانی را به این شکل از جنگ بدون خونریزی جلب کرده است. 
 
در دنیایی که هزینه روانی آغاز جنگ‌های کلاسیک روز به روز بالاتر می‌رود آیا جنگ اقتصادی موردی موثرتر و کم‌هزینه‌تر به حساب نمی‌آید؟ آیا در دنیای کنونی می‌توان علیه یک کشور جنگ اقتصادی تمام‌عیار راه انداخت و در آن پیروز شد؟ آیا جنگ تجاری در دنیای آینده جایگزین جنگ به شیوه کلاسیک می‌شود؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است به تاریخ مراجعه کنیم. 
 
با کمی اغماض می‌توان جنگ تجاری همه‌جانبه را جنگ اقتصادی (economic warfare) نامید. جنگ اقتصادی سابقه‌ای طولانی ندارد. به احتمال زیاد اولین بار در تاریخ این شکل جنگ را بریتانیا در ۱۹۱۴ علیه آلمان شروع کرد. این اولین تلاش یک کشور برای پیروزی در جنگ از راه هدف قرار دادن جامعه (از طریق اقتصاد) و نه حکومت بود. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم هدف اصلی این جنگ، سیستم‌هایی بودند که لایف‌استایل جامعه را پشتیبانی می‌کردند، نه حتی خود جامعه. این شیوه‌ای کاملا نو در جنگاوری بود.
 
نقطه مقابل جنگ اقتصادی، بمباران‌های استراتژیک مواضع آلمان در سال ۱۹۴۲ است. تفاوت میان این دو شکل جنگ کاملا بنیادی است. در بمباران استراتژیک، هدف اصلی نابودی قدرت جنگی یک کشور است، اما در جنگ اقتصادی، جامعه هدف قرار می‌گیرد: با به هم ریختن اقتصاد ملی، مشروعیت حکومت به سرعت پایین می‌آید و حمایت مردم از دولت شدیدا‌ افت می‌کند. در بمباران استراتژیک، غیرنظامیان جزو تلفات جانبی به حساب می‌آیند اما در جنگ اقتصادی، غیرنظامیان هدف اصلی هستند.
 
امپراتوری بریتانیا در آغاز جنگ جهانی اول مهم‌ترین بازیگر سیستم تجارت بین‌المللی به حساب می‌آمد و از دید استراتژیست‌های انگلیسی توانایی این را داشت که جلوی دسترسی آلمان را به بازارهای جهانی بگیرد و هم‌زمان دسترسی خودش محدود نشود.
 
این برآورد استراتژیست‌ها روی چند عامل بنا شده بود. اول اینکه نیروی دریایی بریتانیا قدرتمندترین در دنیا به حساب می‌آمد و توانایی اعمال کنترل تجارت دریایی بین‌المللی را داشت (در آن زمان تجارت جهانی منحصرا به دریا وابسته بود). ثانیا، نیروی دریایی بریتانیا پیچیده‌ترین شبکه گردآوری اطلاعات اقتصادی و سیاسی را در دنیا داشت و می‌دانست که چطور باید از این اهرم استفاده کند. و مهم‌تر از همه اینها، شرکت‌های انگلیسی زیرساخت‌های فیزیکی و مجازی سیستم تجارت جهانی را زیر سلطه خود داشتند. شبکه گسترده کشتی‌رانی، بیمه، بانک، مالی و فروش، همه و همه در لندن کنترل می‌شد. از دید برنامه‌ریزان دفاعی بریتانیا، این سلطه به معنای آن بود که دولت این کشور می‌تواند کنترل انحصاری موثری روی زیرساخت‌های حیاتی سیستم تجارت جهانی داشته باشد.
 
هدف جنگ اقتصادی بریتانیا فقط محدود کردن تجارت دریایی دشمن یا حمله به صنایع خاص نبود. بریتانیا می‌خواست با اقداماتی گسترده و هم‌زمان، اعتماد به سیستم‌های مالی‌ اقتصاد آلمان را نابود کند. بریتانیا نمی‌خواست فقط عملیات‌های نظامی دشمن را دچار وقفه کند، به جای آن بی‌ثبات کردن و بی‌نظم کردن سیستم‌های اقتصادی غیرنظامی را مدنظر داشت تا هرج‌ و مرج و هراس را در بین مردم دامن بزند و در نهایت ناآرامی اجتماعی و شورش سیاسی به وجود آورد. این شکل جنگ نظامی با محاصره اقتصادی که پیش از این در جنگ‌ها در دوره‌های مختلف تاریخی انجام شده بود متفاوت بود. محاصره اقتصادی درآمدهای دولت دشمن را هدف قرار می‌دهد و به کندی جواب می‌دهد. هدف محاصره اقتصادی مختل کردن سیستم اقتصادی دشمن نیست.
 
در تئوری جنگ اقتصادی ایده‌ای بسیار جذاب به نظر می‌رسید. اما در عمل چطور؟
 
آغاز جنگ اقتصادی
 
بریتانیا ساعت ۱۱ شب ۴ آگوست ۱۹1۴ به آلمان اعلان جنگ داد اما انتظار وقوع جنگ از هفته پیش باعث به‌هم‌ریختگی بازارهای جهانی شده بود. تاثیر جنگ بر اقتصاد کل دنیا - و البته بریتانیا - شدیدتر از چیزی بود که پیش‌بینی شده بود. تا ۳۱ جولای تمام بازارهای بورس سراسر دنیا - از جمله وال‌استریت - بسته شدند. بحران جهانی نقدینگی پیش آمد و بانک‌ها خواستار بازگشت تمام وام‌هایشان شدند. خرید و فروش ارز در نیویورک غیرممکن شد و مراکز مالی لندن که سرمایه تجارت بین‌المللی را تامین می‌کردند ورشکست شدند.
 
دولت بریتانیا جنگ را با نگرانی شدید از وضعیت اقتصاد داخلی و هراس از احتمال بیکاری گسترده آغاز کرد. به همین خاطر کابینه انگلیس بدون سر و صدای خاصی آغاز جنگ اقتصادی با آلمان را تصویب کرد. مشکل اما غیرقابل پیش‌بینی بودن وضعیت اقتصادی جهان بود. هرج و مرج در اقتصاد جهانی آن‌چنان شدت یافته بود که بلافاصله پس از آغاز جنگ اقتصادی، مخالفت‌های شدید با آن از درون انگلستان آغاز شد. گروهی در دولت احساس می‌کردند که جنگ اقتصادی باعث بالارفتن هزینه‌های جنگ می‌شود و احتمال گرسنه ماندن مردم وجود دارد. هم‌زمان گروه‌های ذی‌نفع از رابطه اقتصادی با آلمان یا متحدانش، به شدت در حال لابی‌کردن با دولت بودند تا کسب و کار خودشان را از جنگ و تحریم مستثنا کنند و به تجارت خود ادامه بدهند. مواجهه نظامی با آلمان دشوارتر از چیزی بود که قبلا به نظر می‌رسید و این راه را برای مواجهه اقتصادی تنگ‌تر می‌کرد.  به علاوه با آغاز جنگ اقتصادی مشخص شد برخلاف آنچه تصور می‌شد اطلاعات کاملا موثقی از وضع اقتصادی آلمان وجود ندارد و این از قدرت تاثیرگذاری جنگ اقتصادی به شدت می‌کاست. دولت روز به روز بخش‌های متفاوتی از دستورالعمل‌ اولیه جنگ را زیر پا می‌گذاشت و در نتیجه میزان تاثیرگذاری جنگ اقتصادی به طور مداوم پایین‌تر می‌آمد. بالاخره این احساس در بین دولتمردان به وجود آمد که جنگ اقتصادی با آلمان با بن‌بست روبه‌رو شده و دولت توان پیشبرد آن را ندارد. در اکتبر ۱۹۱۴ استراتژی جنگ اقتصادی با آلمان متوقف شد و دولت تمام توان خود را روی جنگ نظامی گذاشت.
 
علل شکست
 
چرا جنگ اقتصادی شکست خورد؟ شاید مهم‌ترین دلیلش این بود که برنامه‌ریزی پیش از جنگ اصلا آسان نیست. جنگ تحولی به شدت غیرقابل پیش‌بینی است و نمی‌توان آن را طبق برنامه قبلی پیش برد – به خصوص اگر جنگ اقتصادی باشد که هدفش نه ارتش دشمن، که جامعه دشمن است. ایرادهای تکنیکی هرچند کوچک در جنگ اقتصادی می‌تواند کل ماجرا را به سمت دیگری بکشاند.
 
مسئله دیگر ناتوانی دولت در فهم رفتار بخش خصوصی در دنیای کاپیتالیستی بود. دولت بریتانیا انتظار داشت که صاحبان کسب‌وکار در وضعیت جنگی «اخلاقی» برخورد کنند و ضمن همکاری با دولت، به مقررات احترام کامل بگذارند و با میهن‌پرستی، از رو آوردن به بازار سیاه خودداری کنند. در چنین صورتی دولت کنترل کامل بازار داخلی را در دست داشت و می‌توانست روی بازار دشمن تاثیر بگذارد. دولت چشم بر این واقعیت بسته بود که اقتصاد کاپیتالیستی روی سیستم پاداش بنا شده و به شرکت‌هایی که از راه‌های تازه و غیرمعمول کار خود را پیش می‌برند پاداش بیشتری می‌دهد. این یعنی دور زدن دولت در چنین وضعیت حساسی پاداش بیشتری را نصیب تجار می‌کرد.
 
یک مشکل دشوار دیگر هم مسئله کنترل شرکت‌ها بود. کنترل چند شرکت‌ بزرگ و تاثیرگذار بر بازار یک چیز است، کنترل ده‌ها و صدها شرکت کوچک یک چیز دیگر. همین شرکت‌های کوچک حجم عظیمی از فعالیت اقتصادی را تحت پوشش خود دارند و کنترل آنها عملا غیرممکن است. به همین خاطر بود که در کمتر از سه ماه پس از آغاز جنگ، کسب‌وکارهای کوچک انگلیسی توانسته بودند تجارتی عظیم را با دشمن (آلمان) سر و سامان دهند و اکثر این مراودات هم با وام بانک‌های انگلیسی در حال انجام بود! شرکت‌های انگلیسی کم‌کم داد و ستد با موسسات ناشناخته‌ای را آغاز کردند که در کشورهایی غیر از آلمان پایگاه داشتند و به این صورت تحریم‌ها را دور زدند و به آلمان جنس رساندند. مقامات ارتش دانش اقتصادی فهم این روند و مقابله با آن را نداشتند.
 
در تئوری جنگ اقتصادی جواب می‌دهد و شاید بسیار موثرتر از بمباران به نظر می‌رسد. اما در عمل و به خصوص در دنیای به‌هم‌پیوسته و چندقطبی کنونی آیا امکان موفقیت چنین جنگی وجود دارد؟ بعید می‌دانم.
 

 

 

 

 

 

جنگ سوریه و نشانه‌هایی از جنگ‌های آینده

*استیون متز/ نویسنده کتاب «عراق و تکامل استراتژی امریکایی»

 جنگ داخلی سوریه را یکی از ویرانگرترین جنگ‌های قرن بیست و یکم به حساب می‌آورند. آسان است که این جنگ را منحصر به فرد و محصول بدشانسی جغرافیایی، گسترش افراط‌گرایی و بالاخره دخالت خارجی بدانیم. اما در واقع سوریه می‌تواند پنجره‌ای باشد به آینده جنگ. برای پیش‌بینی جنگ‌های آینده، بهتر است در وضع سوریه دقیق شویم.

یکی از متخصصان امنیتی که سال‌هاست برای درک سرشت در حال تغییر جنگ وقت صرف کرده‌ مری کالدور است. این استاد دانشگاه انگلیسی با بررسی جنگ‌های پیچیده بالکان پس از فروپاشی یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ ایده «جنگ‌های جدید» را مطرح کرد که به اعتقاد او در جهان پس از جنگ سرد اصولا شاهد چنین جنگ‌هایی خواهیم بود. کالدور این خصوصیات را برای جنگ‌های جدید برشمرده که می‌توانیم آنها را در جنگ‌های سوریه، سودان، لیبی و عراق ببینیم:

۱- در جنگ‌های جدید هم دولت‌ها و هم بازیگران غیردولتی بازیگران اصلی به حساب می‌آیند.

۲- طرفین جنگ ممکن است در طول جنگ، طرف خود را تغییر دهند.

۳- معیارهای هویتی مثل قومیت یا مذهب عامل جنگ‌ها خواهد بود نه ایدئولوژی سیاسی.

۴- طرفین جنگ به کمک ترس و ترور مردم را کنترل می‌کنند.

۵- آنها از طریق غارت و جرایم سازمان‌یافته بودجه خود را تامین می‌کنند. این باعث بوجود آمدن نوعی «اقتصاد جنگی» می‌شود. در چنین شراطی به لحاظ مالی به نفع آنهاست که به خشونت ادامه بدهند./ آینده نگر 

 


خبرهای مرتبط:



» ارسال نظر
نام:
آدرس ایمیل:
متن: *