ایستانیوز:جایگاه زنان در توسعه کجاست؟دهه ۷۰ میلادی به عنوان دهه زنان نامگذاری شده است. از این دهه توجه زیادی به نقش زنان در توسعه شد و توجه لازم برای تغییر در نگاه های تبعیض آمیز فراهم شد.اطلاق این عنوان تغییری در سیاست ها ایجاد کرد؟ در این مقاله بخوانید.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بازارهای مالی(ایستانیوز)، توسعه همیشه کلیدواژه مهم و دردسرسازی بوده است، همین مفهوم باعث ایجاد خطکشیهای زیادی شده و کشورها را در جهان به چندین نوع تقسیم کرده است. کشورهای زیادی که طبق شاخصهای سازمان ملل متحد و آمار و ارقامی که منتشر میشود، طبقهبندی میشوند. اما آیا میشود به این ارقام و شاخصها اعتماد کرد و آنها را اساس پیشرفت و یا عقبماندگی کشورها قرار داد؟
برای اولین بار در دهه 1960، موضوع توسعه مطرح شد. درآمد ناخالص ملی، شاخص اندازهگیری آن عنوان شد. به عبارت دیگر، رشد درآمد ناخالص ملی برای کشورها حکایت از سلامت اقتصادی و توسعه میکرد. در این دهه رویکرد جنسیتی به توسعه وجود نداشت.
زنان در این دوره نیروی کار ارزان حساب میشدند، افرادی که میتوانند به چرخه اقتصادی کمک بیشتری کنند و فرقی نمیکرد که چقدر در این روند استثمار بشوند. در واقع زنان، نیروی کار دستدومی بودند که دستمزد پایینی هم دریافت میکردند و تبعیض مضاعفی را متحمل میشدند. این رویکرد سالیان سال به صورت یک نوع نگاه غالب رواج داشت. روند توسعه از یک طرف قرار بود که روند اشتغالزایی را گسترش ببخشد و از طرف دیگر زنان، از صحنه اقتصاد رسمی هر روز دورتر و به حاشیه رانده میشدند. از طرفی ظرفیتی برای توسعه اجتماعی زنان باز نمیشد و آنها مجبور بودند که با کارهای غیررسمی و حاشیهای بتوانند خود را در این روند جامعهپذیری حفظ کنند.
به خاطر همین بود که رویکرد جدید در توسعه ظهور کرد، دهه 1975 تا 1985 به عنوان دهه بینالمللی زنان نامگذاری شد. اما آیا اطلاق این عنوان، تغییری در سیاستهای کلان به وجود آورد؟ این عناوین باعث شد که توجهات زیادی به نقش زن در توسعه شود و انگیزههای لازم برای تغییرات در نگاههای تبعیضآمیز و ابزارهای گذشته ایجاد شود. برای مثال وزارتخانهها و معاونتهایی مربوط به زنان در بعضی از کشورها، شروع به کار کردند و سازمانهای غیردولتی در این زمینه ایجاد شدند. اما آیا این کافی بود؟ مسئله اینجا بود که زنان در این میان از جایی وارد میدان شدند و نقش آنها دیده شد. اما این دیده شدن تنها به بخش کوچکی از نقش آنها تعلق گرفت و وجوه زیادی از تبعیض علیه زنان و ساختارها و ریشههای آن در رابطه با توسعه همچنان مغفول مانده بود. نهتنها تبعیض حل نشده بود که به صورت ریشهای و ساختاری در سطوح اجتماعی و اقتصادی با برنامههای توسعه و نسخههای یکسان آن برای تمامی جوامع، بیشتر رسوخ کرده بود.
سالها گذشت تا نظریهپردازان متوجه این قضیه شدند که خود توسعه بهمثابه توسعه تبدیل به یک مسئله شده است و حل این مسئله نسخه یکسانی ندارد و راهحلی به صورت مشخص و واضح برای همگان نمیتوان ارائه داد.
در این میان بود که تلاش شد تا این فرآیندهای پنهان که بیشتر باعث نابرابری و تضعیف زنان از نظر اقتصادی و اجتماعی شده است، برطرف شود. این تلاشها در بدو امر با انجام پژوهشهای گستردهای انجام شد و پژوهشگران در کشورهای مختلفی تلاش کردند که از این مرحله عبور کنند. آنها فهمیدند که بدون نظر گرفتن ساختارهای مردسالارانه و همراهی مردان در این مسیر و تبیین بسترهای لازم برای زنان، نمیشود بحث زنان در توسعه مطرح شود. به همین خاطر از زمانی که بحث جنسیت و توسعه وارد ادبیات نظریهپردازان شده است سالهای بسیار زیادی نمیگذرد. اما در این میان همچنان که جهشهای زیادی اتفاق افتاده است اما راه زیادی هم مانده است تا بتوان نقاط تاریک را روشن کرد.
توسعه اجتماعی و برابری
توسعه و جنسیت سویههای مختلفی دارد که میتوان به آنها پرداخت. توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، محیطزیست و... ولی هیچکدام را نمیتوان عنصری متقدمتر از دیگری برشمرد و بقیه را بر این اساس کنار زد. به همین خاطر است که باید دقت کرد که در بررسی بحث جنسیت و توسعه، هیچکدام از متغیرهای موجود را فدای دیگر متغیرها نکنیم و بتوانیم به صورت موازی به هرکدام از آنها بپردازیم، چراکه عقب راندن هرکدام از آنها و در حاشیه گذاشتنشان، باعث میشود که فرآیند پیشروی زنان را تکعلتی و یکجانبه نگاه و این امر را کند کنیم.
توسعه اجتماعی و انسانی یکی از بخشهای مهم مبحث توسعه است. حتی آمار و ارقامی که سازمان ملل در بخش توسعه منتشر میکند، سالها طول کشید که به شاخصهای انسانی هم درون آن توجه کند و آن را جزئی از فرآیند توسعه قرار دهد. توجه به شاخصهایی مثل فقر، توزیع درآمد، تغذیه، مرگومیر نوزادان، امید به زندگی بهتر، باسوادی، آموزشوپرورش، دسترسی به اشتغال، مسکن، آبرسانی،... از شاخصهایی بود که در مرور زمان برای شناخت معیارهای توسعه بهکار برده میشد. شاخصهای آموزش، امید به زندگی و تولید ناخالص داخلی تشکیلدهنده اجزای شاخص توسعه انسانی به شمار میروند و شاخص توسعه انسانی، در واقع میانگین این سه شاخص است. این سه مؤلفه در کشورها برای تمام افراد یک جامعه بدون توجه به جنسیت محاسبه میشود. توسعه انسانی با علامت اختصاری (HDI) و به صورت تعدیلیافته بر حسب جنسیت با نماد (GDI) در میان شاخصهای توسعه در سازمان ملل نشان دادهشده است.
نکته قابل توجه در بررسی این دو شاخص در کشورها نشاندهنده اعداد و ارقام متفاوت در داخل یک کشور است، که این امر خود موضوعی قابلبررسی است. در سال ۲۰۱۵ اجلاس کمیسیون وضعیت زنان سازمان ملل به بررسی کارنامه ۱۶۸ کشور جهان که در کنفرانس پکن در سال ۱۹۹۵ درزمینه برداشتن گامهای مشخص برای رفع شکاف جنسیتی و بهبود شرایط زنان به مثابه نیمی از جامعه بشری در ۱۲ موضوع و محور نگرانکننده برای زنان و دختربچهها متقبل شده بودند، پرداخت و آمارهای مشخصی هم از آنان منتشر شد.
از نظر سازمان ملل، توسعه اجتماعی، عبارت است از «افزایش ظرفیت نظام اجتماعی، ساختار اجتماعی، نهادها، خدمات و سیاست بهرهگیری از منابع برای زندگی مطلوبتر که در معنای وسیعتر دربردارنده ارزشهایی است که معطوف به توزیع بهتر درآمد، دارایی و فرصتهاست.»
اما در قبال این رویکرد، نظریاتی وجود دارند که با نگاهی دیگر به بحث توسعه اجتماعی نگاه میکنند و سویههای مارکسیستی و عدالتطلبانه دارند. به نظر دونگ کیم، «توسعه اجتماعی درجهای از سـاختار اجتماعی است کـه به اکثریت محروم جامعه نهتنها اجازه تقاضا برای برخورداری از سهم خود از منابع ملی را مـیدهد، بـلکه در راه رسـیدن به آن هدف، آنها را یاری میکند.»
توسعه اجتماعی و زنان از منظر فمینیستها هم بهگونهای دیگر قابل بررسی است. فمینیستهای لیبرال و مارکسیست به نقش کار خانگی زنان اهمیت چندانی نمیدادند و آن را در متغیرهای خود نادیده میگرفتند. در حالی که بحث کار خانگی یکی از مهمترین مباحث موجود در ارتباط با زنان است و باید راجع به آن تصمیمگیریهای مهمی از طرف دولتها اتخاذ شود. بحث بیمه زنان خانهدار و چالشهایی که حول آن شکل گرفته است، یکی از نمونههایی است که درگیری فعلی برنامهریزان را با این مفهوم نشان میدهد.
فمینیستهای سوسیالیست، اهمیت کار خانگی را نشان میدادند و سعی میکردند ارتباط میان ساختارهای خانواده و ساختارهای عمومی را بررسی کنند تا چرایی تمایزهای متقارن مـیان این دو ساختار را در مورد زنان کشف کنند. راهحل آنها مشارکت کامل زنان در امور تولید بیرون از خانه در شرایط برابری جنسی و تحول روابط خانگی و عدم تقارن جنسی است، بهگونهای که روابط مسلط و تابعیت میان مردان و زنان مـحو شـود.
بحث تقسیم کار و نحوه مشارکت زنان و مردان در امور خانگی و بیرون از خانه، همچنان یکی از مهمترین چالشهایی است که زنان و یا بهنوعی فعالان حقوق زنان با آن درگیر هستند. رابطه تنگانگ توسعه اقتصادی و اجتماعی در این میان هرچه بیشتر خودش را نشان میدهد و دولتها با مداخله و تنظیم برنامههایی کوتاهمدت و درازمدت باید باعث تسریع این روند شوند. تغییرات در ذهنیت افراد و... همگی بهنوعی است که سالها برای تغییر آن زمان لازم است. عاملیت و ساختار باید با تعامل در کنار هم تأثیرگذار باشند.
فروپاشی تصویر واحد از زنان
مهمترین اتفاق این بود که نظریهپردازانی وارد میدان شدند که انگارههای نظریات کلاسیک توسعهگرا را از بین بردند و متوجه شدند که خطی که برای توسعه زنان ترسیمشده است، تنها متعلق به قشر خاصی از زنان است: زنان سفیدپوست و تحصیلکرده. در کنار آن زنان طبقات کمدرآمد و سیاهپوستان و... را در بر نمیگیرد. در ارتباط با کشورهایی که به نام جهان سوم نامگذاری شدهاند هم نمیتوان نقشه راه توسعهگران را از بیرون دنبال کرد، زنانی که در بستر فرهنگی و قومیتی متفاوتی رشد کردهاند، باید از درون راهی برای توسعه باز کنند. این شکاف، زمانی خودش را عریانتر جلوه داد که سیاستهای شرقشناسانه غربیان برای پیشرفت و توسعه کشورهای در حاشیه، به بنبست خورد و فمینیستهای جدیدتری هم پا به عرصه گذاشتند و خواستند که زنان، کلیت واحدی تصور نشوند و تفاوتها در بین زنان شناسایی شوند. نمیتوان با طرد و حذف زنان با فرهنگهای مختلف و یکیانگاری، آنها را توانمند کرد و توانمندسازی زنان، زمانی مهم تلقی میشود که زمینههای متفاوت شناسایی شوند.
در واقع این تحلیل بسیار غلط بود که زنان را به عنوان یک سوژه از قبل ساختهشده، گروه منسجم با منافع و خواستهای یکسان بدون در نظر گرفتن طبقه، قومیت یا موقعیت نژادی یا تضادها، فرض میگرفت و از آن طرف هم پدرسالاری را امری یکسان و یکشکل در تمام جهان در نظر میگرفت.
تصویری که از زن جهان سوم نشان داده میشد، تصویر زنی فقیر، توسریخور، قربانی، بیسواد و ناآگاه و سنتی بود، در مقابل زن غربی که در کشورهای توسعهیافته زندگی میکرد، میتوانست که قوی و باسواد و مدرن و دارای کنترل بر بدن... باشد. اگر بخواهیم به این نکته دقیقتر نگاه کنیم، باید گفت که این رویکرد، بر ضد نگاههای فمینیستهای کلاسیک هم بود، ذاتانگاری درون خود نداشت و به شدت از اینکه سالهاست مفاهیمی که قرار است به نفع زنان کار کند، تنها به نام کل زنان و فقط به نفع بخش اندکی از آنان عمل کرده و بقیه را نادیده گرفته است، انتقاد میکرد.
یکی از نظریاتی که میتوان به آن اشاره کرد، نظریه تلاقی است. پاتریشیا هیل کالینز در ارتباط با نظریه تلاقی میگوید: «سیستمهای تبعیض نژادی، طبقات اجتماعی، جنسیتی، تمایلات جنسی، اقلیتی، ملیتی و سِنی از ویژگیهای ساختار دوسویه سازمانهای اجتماعی است که تجربیات زنان سیاهپوست را شکل میدهد و در واقع زنان سیاهپوست آن را به وجود آوردهاند.» او همچنین در مورد مفهوم مادر بودن در یک جامعه سیاهپوست با یک جامعه سفیدپوست صحبت میکند. «تجربههای زنان سیاهپوست هیچوقت با منطق موازی بودن کار در محیط عمومی و وظایف خانوادگی در محیط خصوصی همخوانی ندارد.»
چالش با شاخصها
شاید به خاطر همین نقدهاست که میتوانیم به شاخصها و اعداد و ارقامی که هر سال قرار است نسبت کشور ما را با دیگر کشورها از منظر توسعه جنسیتی بررسی کند، آنقدر که لازم است اعتماد نکنیم و همچنان سویههایی از این نگاه شرقشناسانه را هم درون آن ببینیم. برای همین، باید همانطور که به شاخصهای انسانی جهانی نیمنگاهی میکنیم و حتماً آن را مد نظر قرار میدهیم، بتوانیم با نقد درونساختاری، از این کژفهمیهای رایج با نگاه کمیگرایانه هم دوریکنیم و آنها را مطلق تصور نکنیم.
در جامعه فعلی ما هم، 50 درصد از زنان در بخش رسمی و ۵۰ درصد دیگر در بخش غیررسمی مشغول به کار هستند. از نظر این آمار، ما همچنان در مراحل اولیه مسیر توسعه به سر میبریم. اما شاخصهای دیگری هم وجود دارند که روند امیدبخشی را به ما نشان میدهند، با همه این احوال، به نظر میرسد که با نگاه کردن به دیگر متغیرها و واکاوی آنها، میتوانیم بفهمیم که توسعه برای ما مسیر خطی نیست که قرار باشد تمام مراحل آن را طی کرده باشیم. مسیر پیشروی زنان ما از طریق گوناگون و در بسترهای متفاوت در حال خلق شدن است./ آینده نگر