سوری خانم همسایه طبقه اول، خانم میانسالی است که هر کس وارد آپارتمان میشود، باید اول از گیت چشمی در ورودی اش کاملاً چک شود و هویتش شناسایی. قبلاً روال بر این بود که به محض دیدن مورد مشکوک فوراً به فریده خانم که زمانی با هم جیجی باجی بودند زنگ میزد و کلی در مورد سوژه مورد نظر با هم غیبت می کردند. به قول خودش از قدیمیهای آپارتمان است و به نوعی احساس مسئولیت میکند. همیشه با شنیدن صدای ماشین و باز شدن در پارکینگ و ورودی، گوشه پرده پذیرایی سوری خانم به طرز مرموزی تکان میخورد. اگر کمی چشم تیز کنی از لای نردههای پشت پنجره یک لنگه چشم درشت را میبینی که بطور نامحسوس ورود و خروج ساکنین وهمراهان را کنترل میکند. این روزها باآیفون تصویری که اکثراً یا خراب است، یا صدا ندارد یا به محض زنگ زدن زنگ همه واحدها شب و نصف شب با هم به صدا در میآید، زحمتش کمتر شده و سریعاً برای اهراز هویت با مانیتور وارد عمل میشود. هر بار که تعمیرکارآیفون برای رفع ایراد میآید فقط یک چیز را تکرار میکند: «اگر زنگ همه واحدها همزمان به صدا درمی آید یا تصویر دارید و صدا ندارید بخاطر اینه که یک نفر همزمان گوشی را برداشته! بخاطر همینه که آیفونتون قاطی می کنه !.»اما سوری خانم اصلاً گوشش بدهکار نیست و مدام بد و بیراه نثار شوهر فریده خانم مدیر قبلی ساختمان میکند که : «خیر ندیده رفته آیفون چینی خریده، معلومه که دستش با این آیفونیه تو یک کاسه بوده ! بابا خواهرم اینا آیفون رنگی اصل دارند هیچوقت از این بدبختیهای ما رو ندارند. خیر نبینه ایشالله با اون آیفون خریدنش...»
سوری خانم عادتهای عجیب دیگری هم دارد هر وقت دلش بخواهد آدم را میبیند و به جا میآورد و هر وقت نخواهد نمی بیند و اصلا به جا نمی آورد . آنقدر که تکلیفت را با او نمیدانی که بالاخره تحویلش بگیری یا نگیری؟ بعضی وقتها آنچنان چادر ش را سفت توی صورتش میکشد که فقط یک چشمش محض زمین نخوردن بیرون می ماند، تابلوتر اینکه که فکر میکند اصلاً قابل شناسایی نیست. به قول خودش عادت دارد غروبها تفریحی پیاده روی کند و به مسجد محل برود، با دوستانش کلی در مورد در و همسایه و شوهر وعروس دامادهایشان درد و دل کنند تا اینطوری دلشان باز شود. برای همین، موقع بیرون رفتن از خانه آنقدر کشیک میکشد تا هیچ کس در راهرو نباشد تا متوجه بود و نبودش در خانه نشود. گاهاً اگر همسایهای زنگ آپارتمانش را بزند، اگر خوشش نیاید یا حوصله نداشته باشد در را باز نمیکند، بهانهاش هم این است که: «ببخشید خانه نبودم...».
هر سال محرم سر در خانه و پارکینگ را با پرچمهای بزرگ سیاه پوش میکند و دو روز نظری پزان دارد. اعیاد هم چراغهای آویز و رنگارنگ از نردههای پنجره روبه خیابان روشن میکند و سالی دو سه بار مراسم روضه خوانی میگیرد و دوست و آشنا ها را دعوت میکند. بعد از مراسم، تبرکیهای سفره را برای بعضی همسایهها میبرد و اگر پا بده صحبتش در موردهمسایه ها توی راه پلهها گل میکند . هرچه تعارفش میکنند که: «بفرمایید تو دم در بده», میگوید: «نه بخدا مزاحم نمی شم اومدم تبرکی سفره رو بدم و زود برم، ایشالله خدا خودش قبول کنه». آن وقت است که از بدی دوره و زمانه و زیاد شدن گناه و معصیت و بد حجابی زنها و بالا رفتن آمار طلاق و اخبار جدید چه کسی آمد و چه کسی رفت و وقایع اتفاقیه ساختمان یواشکی وسرپایی توی راهرو پچ پچ می کند. آخر سرهم با صدای بلند خداحافظی میکند و بعد از بسته شدن در همسایه، زنگ واحد دیگر را می زند و اینچنین میشود که خیل مشتاقان بطور کامل از اسرار مگوی دیگران سر در میآورند. سوری خانم از دار دنیا علاوه بر حاج آقا که خیلی روش تعصب داره و فکر می کنه که اگر غفلت کند تو این روزگار بی شوهری ممکنه از چنگش قاپیده شود، دو پسر و یک عروس بقول خودش سانتی مانتال و بی حجاب دارد که اگر صورتش را بدون آرایش ببینی ممکن است اصلاً او را به جا نیاوری. آنقدر خفن آرایش میکند که بوم نقاشی 100 در 70 به اندازه صورت او رنگ و روغن نمیبرد. سرور خانم برای اینکه پشت سرش حرف نزنند گاهی بین حرفهایش غیر مستقیم به دیگران گوشزد میکند که اگر غیبت کنید خدا بد جوری توی کاسهتان میگذارد و می گوید: «خدا همه جوونا رو از بلا و قضا حفظ کنه و عاقبت بخیر، کسی از قسمت خبر نداره...»
صبح اول وقت هنوز پا از خانه بیرون نگذاشته بودم که از شدت پرتاب تخم مرغ کنار پایم از جا پریدم. رو که برگرداندم سرور خانم را دیدم که به سرعت نور پنجره را بست. چند لحظه بعد در پارکینگ باز شد و پسر کوچیکه سرور خانم با ماشین شیک و فول آپشنش در حالی که اول صبحی صدای موسیقیش داشت شیشههای ماشینش رو مثل دیوار صوتی میترکاند، با گاز محکمی که دود از لاستیکهایش بلند میشد از پارکینگ بیرون زد. تازه متوجه قضیه لکههای تخم مرغ خشک شده روی آسفالت خیابان شدم. احتمالاً این هم یکی دیگر از عادتهای عجیب و غریب از نوع قربان صدقههای سوری خانمی است که دور از چشم همسایه ها طی مراسم صبحگاهی انجام میدهد و لابد با خود می گوید: «بلا نگیری ایشالله مادر ,چشام کف پات