هیجدهم اردیبهشت، چهاردهمین سالروز کوچ مردی است که از میانه کویر و در خانوادهای صبور با زندگی کشاورزی متولد شد، عالی ترین مدارج علمی را در رشته اقتصاد به دست آورد، اما دل از کشور و مردم جدا نکرد. در کشورش ماند و خدمت به مردم را پیشه خود کرد و همه اندیشه خود را صرف آن کرد تا همه بدانند و باور کنند که توسعه کشور از نیمکت کلاس و مدرسه آغاز میشود.
زنده یاد دکتر حسین عظیمی از جمله نظریه پردازانی بود که اقتصاد را یکی از علوم انسانی می دانست و معتقد بود که تئوری های اقتصادی کشورها باید بر اساس اقتضائات ملی تهیه شود و بر این اعتقاد بود که توسعه، در مظاهر مدرنیته و ساخت سد و بانک و کارخانه و ساختمان های بلند و عظیم نیست، بلکه برای توسعه کشور باید در مدارس و نظام آموزشی سرمایه گذاری کرد.
عظیمی که با تمام وجودش، شرایط زندگی در خانواده روستایی و قالی بافخانه را درک کرده بود تمام عمر خود را صرف یک مضمون کرد که توسعه ایران، یک توسعه وارداتی نیست بلکه برنامه ای است که باید بر پایه منابع انسانی همین کشور تهیه شود و این مسیر با الفبای کلاس اول ابتدایی شروع شده و همپای فرزندان همین جامعه رشد میکند و از این رو، برای برون رفت از مدارهای توسعه نیافتگی و فقر تنها راهکار را مبتنی بر سرمایه گذاری در نیروی انسانی و ارتقای توانایی و مهارت های جوانان و دانش آموزان و دانشجویان ایرانی می دانست.
زنده یاد دکتر حسین عظیمی در کتاب مدارهای توسعه نیافتگی می نویسد: "اگر به واقع دنبال توسعه اقتصادی جامعه هستیم، مهمترین جایی که باید مورد توجه قرار گیرد مدارس ابتدایی و راهنمایی است. در اینجاست که باید سرمایهگذاری کرد، منابع تخصیص داد، نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کار گرفت، به زندگی و تعلیم و تربیت معلمان رسیدگی کرد و مدارس را به محلهایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر می شوند. "
در جوامع توسعه یافته، وظیفه مدارس، اجتماعی کردن انسان هاست تا کودکان بیاموزند که یک دوران جدید وجود دارد که علم و آزادی مبنای آن است و جبر و جهل و خشونت، در آنجا ارزشی ندارد و بر این اساس عظیمی معتقد است که "مدرسه باید احترام به آزادی بیان، نظم پذیری جمعی، احترام به حقوق دیگران را در وجود کودک رشد دهد و اگر نتواند به این مهم دست یابد، توسعه اقتصادی جامعه ما سامان نخواهد گرفت. یکی از استراتژی های ویژه برای توسعه اقتصادی این است که به سراغ مدارس برویم. حتی اگر لازم باشد برای مدتی از پروژه های بزرگ چشم بپوشیم؛ شجاعت مرحوم عظیمی این بود که در فضایی که داغ جنگ بر چهره کشور بود، از نوسازی و توسعه و تحولات تدریجی، برنامهریزیشده و عقلانی سخن گفت.
یکی از دیگر از ویژگی های زنده یاد عظیمی این بود که به جای رویکردهای مبتنی بر نوسازی گروه کوچک نخبگان شهری، مخاطب اندیشه های خود را عامه مردم قرار داد و زبان و روشی را برگزید تا با همه مردم بهعنوان حاملان اصلی نوسازی سخن بگوید و در این نوسازی، هیچگاه سنت و نهادهای سنتی را رها نکرد.
عظیمی جامعه مدرن و توسعه را میشناخت و از آن دفاع میکرد اما نماد یک روشنفکر سراپا تجلی سنت ایرانی اسلامی بود. اهمیت و جایگاه نهادهای مدرن مثل مدرسه و دانشگاه، در مسیر رسیدن به توسعه را می شناخت و کارکردهای ضد توسعهای آنها را مورد نقد قرار میداد. نظام آموزشی با محتوای کهنه و با تکیه بر محفوظات، حاصلی برای رشد و توسعه ندارد. این اقتصاد دان معتقد بود: "برنامه توسعه، برنامه ای نیست که در آن تعدادی جدول را کنار هم بگذاریم بلکه برای توسعه کشور باید بفهمیم که آموزش ابتدایی و راهنمایی، آموزش پایه و اصل است. این آموزش ها باید جدی گرفته شوند. باید کاری کرد که دانش آموزان این مدارس، وقتی اسم کتاب، علم، معلم، آزادی، قانون و کار و مقولاتی از این قبیل را می شنوند بوی طراوت، زیبایی و بهار را حس کنند. باید بهترین خاطرات آن ها از دوران تحصیلشان باشد تا وقتی بچه ها بزرگ شدند از زورگویی متنفر باشند و به کتاب و به علم عشق بورزند و به آزادی پایبند باشند. "
عظیمی با آنکه دانش آموخته آکسفورد انگلستان بود، اما هیچگاه خودش را در برج عاج علم برای علم محصور نکرد و ارزش علم را در گره گشایی از کار مردم می دانست و می گفت: "من خط قرمزهای خودم را دارم که حد آن را عشق به مردم کشورم تعیین می کند" او از علم برای تشریفات آکادمیک و کسب ترفیع در سلسلهمراتب فاصله میگرفت و بهصراحت میگفت در علوم اجتماعی علم برای علم بیمعناست و هیچگاه همتی نداشت تا در این سلسله مراتب و مدارج دانشگاهی تلاش کند و این درجات را طی کند.
عظیمی، بهجای اینکه بر مبنای دانش عقلانی و فنون و ابزارهای پژوهشهای متعارف، در فضای تنگ و دالان تاریک آکادمیک سخن بگوید، توسعه را به فضای عمومی برد و اقتصاد را به یک دانش عمومی تبدیل کرد، همان چیزی که در سطح جهانی به عنوان یک تحول بسیار بزرگ در فرآیند برنامهریزی و سیاستگذاریهای توسعه رخ داده و به نام برنامهریزی و سیاستگذاری تعاملی اتفاق افتاده بود و در این رویه، اقتصاد برای رهایی بخشیدن مردم، توانمندسازی و قدرتمندسازی مردم تعریف شده و لکنت را از زبان مردم باز می کند تا بتوانند در مقابل اغواهای مفهومی و آماری سیاستگذاران اقتصاد رسمی، خود را در مقابل آسیبهای اقتصادی حفظ کنند.
در اندیشه حسین عظیمی، توسعه یافتگی و عقب ماندگی در فرهنگ شهروندان و ساز و کارهای جامعه است و برای تحقق توسعه، دو راهبرد تصور می کند، یکی حول محور تحول فرهنگی یا حکومت اندیشه و کلام و دیگری با محوریت تحول فیزیکی یا حکومت سرمایه.
عظیمی مشکل اساسی اقتصاد ایران را بینش، تفکر و اندیشه میداند و معتقد است که در تدوین برنامههای توسعه نیز باید بر این مفاهیم تکیه کرد. او باورهای مناسب فرهنگی عمده و لازم برای فرایند توسعه را در موارد زیر خلاصه میکند:
"حاکمیت نگرش علمی بر باورهای فرهنگی جامعه، برابری انسانها، لزوم احترام به حقوق دیگران، لزوم نظمپذیری جمعی، ضرورت توجه معقول به دنیا و مسائل مادی و دوری از ریاضت و زهد نامعقول.
در نظریه های عظیمی، تغییر فرهنگ کنونی جامعه، باید براساس هویت فرهنگی جامعه شکل بگیرد و هنر برنامهریز توسعه و هدایتکننده جامعه این است که در فرهنگ جامعه جستوجو کند و عناصر مناسب را بیابد، تعریف و تقویت نماید و عناصر نامناسب را بهتدریج حذف کند. به باور او کشورهای دیگر هم با همین راهکار توسعه پیدا کردهاند.
عظیمی با محور قراردادن فرهنگ در فرایند توسعه، توجه اصلی را بر آموزشهای اولیه دبستان و دبیرستان، زمانیکه ذهن کودک و نوجوان فطرتاً علمی میاندیشد، قرار میدهد. او نظریه توسعه اقتصادی خود را اینگونه خلاصه میکند: "تدوین و بهکارگیری مجموعهای از راهبردهای مناسب در زمینههای فرهنگ آموزشهای تخصصی، انباشت سرمایه، نظام اقتصادی مناسب و حفظ ثبات نظام و توجه به سه راهبرد اصلی در تحویل مناسب فرهنگی یعنی تخصیص منابع کافی به امور پرورشی به ویژه در مدارس ابتدایی و راهنمایی، تأمین نیازهای اساسی زندگی و الگوسازی فرهنگی مناسب و لزوم پذیرش مسوولیت آمادهسازی زمینههای این تحول فرهنگی ازسوی همه مردم به ویژه کسانیکه در موقعیتهای مادی، فرهنگ و سیاسی بالاتری قرار دارند. "
عظیمی معتقد است که "ما در نظام آموزشی پایه یعنی دبستان و حتی پیش دبستانی، باید به طور غیر مستقیم به دانش آموزان و کودکانمان بیاموزیم اگر کسی اعتقاد به برابری انسان ها داشته باشد حتما باید کار کند و اگر کسی کار نکند واقعا این برابری را نپذیرفته است. مسوولیت پذیری و قانونمداری باید در مدرسه آموزش داده شود. نباید نگران باشیم که کودکان ما خواندن و نوشتن را یاد می گیرند یانه، اما باید نگران باشیم که اجتماعی شدنش دچار مشکل نشود، باید مراقب باشیم با چه نظامی باید به این کودک درس داد. اگر امکانات ما کم است بهتر است ساعت کلاس را کم کنیم تا کودکانمان را صبح زود و خسته بیدار نکنیم و به مدرسه بفرستیم که تمام عمر از مدرسه بیزار نشود. "
دکترحسین عظیمی در سال ۱۳۲۷ شمسی در خانواده ای کشاورز به دیده به جهان گشود. مدرک کارشناسی را در رشته اقتصاد دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد خود را در رشته اقتصاد توسعه در همان دانشگاه پشت سر گذاشت. عظیمی با کسب عنوان دانشجوی ممتاز در دانشگاه آکسفورد انگلیس بورسیه شد و در رشته اقتصاد توسعه دوره دکترا را گذراند. او رساله خود را با موضوع رابطه رشد اقتصادی، توزیع در آمد و فقر در علم اقتصاد با تکیه بر مسائل ایران نوشت.
در سال های ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ در موسسه برنامه ریزی ایران که زیر نظر دو گانه سازمان برنامه ریزی ایران و سازمان ملل متحد بود مشغول به کار شد، بعد از پایان تحصیلات دکترا تا سال ۱۳۶۸ در سازمان برنامه و بودجه مشغول فعالیت بود و در سال ۱۳۸۱ به عنوان اولین رییس عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی کشور انتخاب شد. این اقتصاددان در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۲ در تاریخ اندیشه و مردم این دیار جاودانه شد.
یادداشت از سیدجلال جلیلی نوش آبادی، خبرنگار ایسنا